علی صدارت: این نوشته را صرفا بر
علیه دولت اسرائیل نمینویسم!
در این نوشتار کوتاه، روی سخنم با هموطنانم است. هموطنان مسلمان، هموطنان
کلیمی، و هموطنانی که به دینهای دیگر باورمند هستند و نیز به همۀ آنها که به هیچ
دینی باور ندارند. روی سخنم با آقایان اوباما و یا نتانیاهو و امثالهم نیست. روی
سخنم با سازمان ملل متحد و یا پارلمان اروپا و سایر از دست نیست. خطابم به این و
یا آن ابرقدرت نیست. مردم را مخاطب دارم. مردم و افکار عمومی را تواناترین ابرقدرت
میدانم. این نوشته را صرفا بر علیه دولت اسرائیل نمینویسم، بر له مردم و افکار عمومی دنیا مینویسم، چرا که
قدرت را ناتوان و جمع مردم را توانا میدانم.
جنایات دولت اسرائیل علیه حقوق بشر به حملۀ وحشیانۀ اخیر این رژیم به غزه
منحصر نمیشود. در این مختصر، بنا ندارم که بر علیه دولت اسرائیل به طور مقطعی،
واکنش شوم و تا وقتی که جنایت دیگری پوشش رسانهای بگیرد (که اکثرا هم نمیگیرد)،
در مقابل جنایات رژیم اسرائیل و صهیونیسم بر علیه بشریت و خصوصا فلسطینیان و نسلکشی
آنها، ساکت بمانم.
در این روزها، آقای نتانیاهو دوباره در تنگنا قرار گرفته و دست و پا میزند که
ظرف یکی دو ماهی که تا انتخابات ژانویۀ آینده در اسرائیل مانده، با شعبدهبازیهای
معمول، برای نتیجۀ مطلوبش در آن انتخابات، دلیلی را به رای دهندگان اسرائیل قلب
کند. چندی پیش، وی به همراه قدرتمداران و
خشونتگستران غربی، تمام تلاش خود را کردند که افکار عمومی را برای حمله به ایران
آماده کنند. علیرغم تلاش فراوان وطنفروشان
"ایرانی" در سراسر جهان، بیان
غالب در افکار عمومی ایرانیان، کماکان باورمند به استقلال و تمامیت ارضی و دفاع از
مام وطن و مخالف دخالت خارجی باقی مانده است.
امثال آقای نتانیاهو، افرادی هستند که در سیاست از پشتوانۀ مردمسالارنۀ مردم برخوردار نیستند. اینها حتی
اگر با "انتخابات آزاد" به مقام و منزلتی رسیده باشند، روند و نحوۀ
پیروزی این گونه افراد مشابه و یا حتی یکسان است. مخرج مشترک استراتژی انتخاباتی آنها
ایجاد بحرانهای مصنوعی در منطقه و اگر بتوانند در دنیا و سپس القاء ترس در رای دهندگان
و خود را ناجی مردم معرفی کردن و در نتیجه به قدرت رسیدن و سپس در مقام قدرت هر چه
طولانیتر ماندن و کسب هر چه بیشتر قدرت است. در این بیراهۀ خشونتپروری و بحرانسازی،
آقای نتانیاهو تنها نیست و در این وادی، سایر قدرتمداران، چه حتی اگر به ظاهر
مانند آقایان احمدینژاد و خامنهای در صف دشمنان ایشان باشند، جملگی بشریت را و
از جمله مردمان کشور خویش را، به سمت تخریبها و چه بسا خودتخریبیهای فراوان و پی
در پی میکشانند. بحرانسازیهای کاذب و خشونتگستریهای هر کدام از این قدرتمدان،
چون ظروف مرتبط، بطور مستقیم و غیر آن، به
مدد سایر این سر و ته یک کرباس میآید.
پندهائی از چند واقعۀ بزرگ و
تکرار شده در تاریخ معاصر ایران با یک نکتۀ اشتراک در همگی: خالی گذاشتن میدان
اعمال حق حاکمیت و سایر حقوق شهروندی و پر شدن این خلاء توسط قدرتمداران و
وابستگان مستبد:
بیاندیشیم که اگر در 28 مرداد 1332، طرفداران استقلال و آزادی ایران به اندازۀ
کافی به افکار عمومی جهان، بخصوص ایران و نیز امریکا و انگلیس دسترسی پیدا میکردند
و مردم ایران به اندازۀ لازم در تعیین سرنوشت خود شرکت میکردند و عملیات آژاکس و
کودتای محمدرضا پهلوی بر علیه حکومت مصدق ناموفق میشد، آیا اسلام بیان خشونت و
رادیکالیزه شدۀ خمینی و طالبان امکان وجود مییافت؟ متاسفانه بدین ترتیب و به علت آن انفعال، همانطور
که شاهد بودیم، وضعیت مملکت از بد، به بدتر انجامید.
بیاندیشیم که اگر بعد از انقلاب 1357
مردم در صحنۀ تعیین سرنوشت خویش باقی میماندند و این امکان را به خشونتپروران
و قدرتمداران نمیدادند که ولایت را در یک شخص و یا گروه خلاصه کنند، آیا این عده،
که به اعتراف آقای بهشتی در نامۀ 22 اسفند
1359 خود به آقای خمینی، در اقلیت محض
بودند، میتوانستند در خرداد 1360 بر علیه خط و ربط استقلال و آزادی کودتا کنند و
آقای بنیصدر را به علت "عدم کفایت"
بعد از 16 ماه از ریاست جمهوری عزل کنند و
همان عده در نهایت در سال 1388 بعد از چهار سال حکومت، و گویا به علت کفایت فراوان
دوباره آقای احمدینژاد را به مدت چهار سال دیگر به مقام اول اجرائی کشور "انتخاب" کنند؟ متاسفانه بدین ترتیب و به علت آن انفعال،
همانطور که شاهد بودیم، وضعیت مملکت از بدتر، به بدتر از آن انجامید.
بیاندیشیم که اگر بعد "انتخابات" تقلبی 1388 و جنبش خودجوش و تظاهرات
میلیونی مردم در ایران، بیان گذار از رژیم
به اندازۀ کافی در صحنه حقیقی و مجازی امکان فعالیت پیدا میکرد و طرفداران بقای
رژیم صحنهگردان نمیشدند و تعداد بیشتری از مردم برای خود حق تعیین سرنوشت قائل
بودند و بجای شعار "رای من کو"
به مطالبۀ "حق حاکمیت من
کو" میپرداختند و در این مطالبه، طلبکارانه در میدان حق تعیین سرنوشت خود پیوسته
باقی میماندند، آیا این همه فشار اقتصادی
و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی فعلی در میهنمان قابل تصور میتوانست باشد؟ متاسفانه بدین ترتیب و به علت آن انفعال، همانطور
که شاهد بودیم و هستیم، وضعیت مملکت از بدتر، به باز هم بدتر از آن انجامیده است.
این جهان كوه است و فعل ما ندا///سوی ما آید
نداها را صدا - مولانا
بیاندیشیم که با خالی گذاشتن میدان تعیین سرنوشت خود و پر شدن این خلاء توسط
وابستگان و سرسپردگان قدرت داخلی، و یا مهرههائی از رژیم و با ادامۀ حیات
"جمهوری اسلامی" و ولایت فقیه، فردای ما چگونه خواهد بود!
این جهان كوه است و گفت و گوی تو///چون صدا هم
باز آید سوی تو- مولانا
بیاندیشیم که با خالی گذاشتن میدان تعیین سرنوشت خود و پر شدن این خلاء توسط
وابستگان و سرسپردگان قدرت خارجی، و ریختن آش سلطنت در کاسۀ ولایت توسط آنها،
فردای ما چگونه خواهد بود!
از مكافات عمل غافل مشو///گندم از گندم برويد جو ز جو- مولانا
بیاندیشیم که آیا با وجود یک دولت توانمند و حقوقمدار و مردمسالار، که در قلب
خاورمیانه از سالاری میلیونها ایرانی
مشروعیت بگیرد، امثال آقای بوش میتوانستند خشونت را در اعماق جامعۀ افغانستان و
عراق سرایت دهند به دور ایران حلقهای از آتش و خون ترسیم کنند و امثال آقای
نتانیاهو میتوانند آن کنند به فلسطینیان که میکنند؟
با باور به اصالت قدرت، قدرت داخلی، اصلاحی در اوضاع مملکت قابل تصور نیست. رژیمی بر اساس نقض حاکمیت جمهور مردم و ولایت
مطلقه فقیه اصلاحپذیر نیست و باید سرنگون شود. با تعویض صوری مهرهای از مهرههای
رژیم، که به دلایل مختلف و بعضا متضاد، باورمند به شعار "حفظ نظام از اوجب
واجبات است" هستند که یا شاید حتی اینکه نه به نظام کمترین باوری دارند و نه به "اسلام
ناب محمدی" کمترین اعتقادی دارند، در وضعیت ایران اصلاحی نمیشود.
با باور به اصالت قدرت، قدرت خارجی، انقلابی در اوضاع مملکت قابل تصور نیست. نظامی
بر اساس ولایت مطلقۀ انحصاری فقیه و یا هر فرد و یا هر گروهی خاص و نقض حاکمیت
جمهور مردم، به دموکراسی راهیاب نیست و باید به خود باور داشت و با اعتماد به نفس از
هر گونه کمکگیری از خارجی اجتناب نمود. با
تعویض صوری کل این رژیم با رژیم دیگری که به هر گونه و به هر نحوی از انحاء به
قدرت خارجی وابسته است و در حال حاضر به وضوح از قدرت خارجی برای حمله به ایران
دعوت میکند و یا خواستار "دخالت بشر دوستانه" از طرف انیرانیان در
ایران است و یا در طرفداری از تحریمهای
کوری که نوک پیکانش ملت ایران را هدف قرار داده است و جیب ویژهخوران
"ایرانی" و انیرانی را پرتر کرده است، در اعتیاد به پرستش قدرت و در وضعیت ایران
انقلابی نمیشود.
اعتراض به خشونت و قدرتمداران و زورگویان لازم است. در آمیختن با افکار عمومی
دنیا و بر ملا کردن دروغها و نیرنگهای دولتیان اسرائیل و عرب و غرب واجب است. به عنوان شهروندان ایرانی در ایران و
سراسر جهان، و شهروندان دهکدۀ کوچک دنیا، برای دفاع از فلسطینیها و سایر ملتهائی
که تحت ستم و خشونت هستند، اگر در برپائی و پویائی مردمسالاری و حقوقمندی در ایران
بکوشیم، مهمترین نقش را در خشونتزدائی در فلسطین و منطقه و دنیا ایفا کردهایم.
با فعال کردن خود و با فعال کردن هستههای حقوقمند و مردمسالار، و با استفادۀ
بهینه از وسایل حقیقی و مجازی ارتباط همگانی مردمی، هر کدام از ما با سلیقه و توان و تخصص و
امکانات و دانش..... خود میتوانیم و باید در شکستن زنجیرۀ خشونت، کوشاتر شویم.
علی صدارت
سه شنبه 20 نوامبر 2012 برابر با 30 آبان 1391
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر