علی صدارت: اینجانب را با چوب "اپوزیسیون"
نرانید!
لازم به تذکر نیست که با رژیم ولایت فقیه، در کلیت آن
مخالفم و آنرا اصلاحپذیر نمیدانم و در گذار خشونتزدایانه از آن تلاش میکنم. لازم به تذکر است که با هر رژیم که به ولایت و
حاکمیت جمهور شهروندان و حقوق بشر و
کرامات و منزلتهای انسانی تجاوز میکند مخالف و برای استقرار و مهمتر از آن، استمرار
مردمسالاری تلاش میکنم. اپوزیسیون
ایران، تعریف خود را از پوزیسیون که رژیم جمهوری اسلامی است میگیرد. بنابراین، یا
هویتی ندارد جز این که ضد رژیم است و یا اینکه به دلایل مختلف اصرار دارد هویت خود
را بپوشاند و از تعریف شفاف مواضع خود طفره میرود. من برای استقلال و آزادی هستم.
من برای پیوسته مردمسالارتر شدن خود و هستهها و جامعه تلاش میکنم. من برای چیزی
هستم که آن جمهوری ایران، جمهوری شهروندان، و بنابر این، دولت حقوقمدار است. در
نتیجه اینجانب چون برای هدف استقرار و استمرار یک مردمسالاری پویا تلاش میکنم، وجود
این رژیم را استبدادی تلقی میکنم بر سر راه استقرار این جمهوری و برای برداشتن
این مانع، با تمام توان میکوشم.
در حواشی پنجمین کنگرۀ جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک، اینجانب
"اپوزیسیون باورمند لائیک"
معرفی شده بودم. از آنجا که این گونه مفاهیم در نزد افراد و افکار مختلف،
در ابهام، معانی مختلفی پیدا کردهاند و جهت شفافگرائی، توضیح دادم که بایسته است
که همگان، با اصرار تمام در شفافیت بیان و قلم، تعریف این مفاهیم و برچسبها
را از گوینده و نویسنده مطالبه کنیم. جهت
استقرار و استمرار مردمسالاری تائید و تاکید شفافگرائی نیازی حیاتی است.
در گزارشی که گردانندگان آن از این جلسه منتشر کردند، توضیحات اینجانب در میز گرد در مورد
"اپوزیسیون" به این جمله (
"من خودم را اپوزیسیون معرفی نمی کنم. من یک فعال سیاسی هستم که برای
استقرار دمکراسی در کشورم فعالیت می کنم اما هویتم را در ضدیت با خامنه ای و احمدی
نژاد تعریف نمی کنم.") مختصر گردید. و همچنین در ادامه آمده بود که ( "او
در ادامه، عدم اعتقاد در کردار و رفتار و گفتار به لائیسیته را یک مانع بزرگ در
مسیر همگرایی جمهوری خواهان عنوان کرد و افزود. " اگر کسی اعتقاد به لائیسیته
نداشته باشد یکی از پیش زمینه های همکاری با جمهوری خواهان را دارا نیست و این
مساله همگرایی را با مشکل مواجه می سازد.”) در مورد مفهوم "اپوزیسیون" توضیح بیشتری لازم دیده شد. دو یا سه روز بعد
از انتشار متن اولیه در سایت ندای آزادی و سایر سایتها، در متن نهائی که در سایت
ندای آزادی منتشر گردید، این جمله هم اضافه شد:
("علی صدارت همچنین از تحریم انتخابات دفاع کرد و تاکید کرد علاوه
بر لائیسیته می بایست بر ضرورت عبور از نظام با تکیه بر حفظ استقلال و یکپارچگی
کشور و مرزبندی با بدیل سازی توسط قدرت های بیگانه و مداخله خارجی پافشاری کرد و
از خط قرمزها برای همکاری سخن گفت.") با این مقدمه، این مقاله برای
انتشار و توضیح و شفافیت بیشتر تهیه با کمی بیشتر اضافات، تهیه گردید.
هویت هر فردی و هر هستهای ، بر اساس پندار و کردار و گفتار شان تعریف میگردد.
پژواک بنمایۀ تفکر و تعقل هر فرد، در نحوۀ پندار و کردار و گفتار هر فرد هویدا میگردد. هرچه این بنمایه بیشتر به سمت اصیل دانستن
قدرت و زور متمایل باشد، آن فرد و استعدادهایش بیشتر در تقابلهای کاهندۀ توازن قوا
ضایع میگردد. هرچه میزان باور به قدرت و زور در اندیشۀ راهنمای هر فردی عمیقتر
باشد، آن فرد کمتر از خود اعتماد به نفس
بروز میدهد و بیشتر مجبور است برای هر موضوعی، به دیگران رجوع کند و الزاماً، مکررتر مجبور میشود که دست تکدی به سوی قدرت و
نمادهای آن دراز کند و سپس به توجیهپردازی عمل خود بپردازد. در این مسابقه دروغگوئی
به خود و به دیگران، دوختن کلاهها واجب و
لازم میگردد که فرد بر سر خود و دیگران بگذارد. میبینیم که تعداد کلاههای
شرعی و نیز کلاههای روشنفکری (شاید
امروزه با درجۀ اهمیتی بسیار افزونتر از کلاههای شرعی) در این چند روز مانده به
توهین و تحقیر "انتخابات" 1392
برای "ریاست جمهوری" فراوان هستند.
مخالفت شخصی با آقایان خامنهای و یا احمدینژاد و ناچیز کردن کنشهای
سیاسی/اجتماعی/حقوق بشری در توازن قوا با آنها، راه به ناکجاآباد دیکتاتوری دیگری
میبرد. صورت مساله برای یک کنشگر عاشق وطن و هموطن، هرچه حقوقمندتر شدن و
مردمسالارتر شدن فرهنگ ایرانیان است و در این تلاش اول از خویش آغاز میکند و در
این وادی، بیشتر از دیگران به خود سخت میگیرد. در این تلاش برای رسیدن به یک مردمسالاری پویا است و فقط به این
ترتیب است که فرد ندانسته، در زمین بازی حریف و مطیع قوانین حریف، به یک بازی مجبور نمیشود (که
ممکن است خدای ناکرده در دل بعضی ناظران، سوءتفاهم بندبازی سیاسی را ایجاد کند).
یک بازی که میتواند یک بازی خطرناک یا یک قمار با سرنوشت خود و بقیۀ ایرانیان
باشد.
اگر اصل بر تضاد باشد و نه عکس آن، اگر قدرت اصل و هدف باشد، برای کنش سیاسی
هر روشی توجیه میشود. حملات شخصی جای کنش سیاسی اخلاقمند و اصولمند و حقوقمند
را میگیرد. طرفداران آقایان رجوی و پهلوی در این امر سابقۀ درخشانی ندارند. صرف
نظر از آنها و به مناسبت واقعهای را نقل میکنم. در یکی از تظاهرات مقابل سازمان
ملل در نیویورک به اعتراض به حضور آقای احمدینژاد، زندان و قفسی را ساخته بودند و
به عنوان مخالفت با آقای خامنهای و ظاهرا برای مصور کردن وی در زندان توسط
"اپوزیسیون" فردی با صورتک آقای خامنهای در آن محبوس بود. ولی متاسفانه
آن فرد دست خود را مانند دست آقای خامنهای، و به تمسخر، معلول و مصدوم نمایش میداد.
صاحب این قلم اعتراض دلسوزانه و دوستانه به این عمل کرد که در جواب گفته شد:
"بالاخره دست خامنهای چلاق است! آیا شما در این بحثی دارید؟!" (نقل به
مضمون) در سکوت آرزو کردم که آقای خامنهای مبتلا به تشمع و به تبع آن دچار ورم اسبل
و سایر تظاهرات بیرونی و بالینی آن نشود وگرنه که چه صحنۀ نازیبائی ممکن است از
"اپوزیسیون" منقوش شود!
بیماری پرستش زور و قدرت واگیر دارد. چندین دهه زندگی در رژیم ولایت فقیه و
قبل از آن، رژیم ولایت شاهنشاهی، زور و خشونت را به افراد تحمیل میکند و این
ویروس را در تفکر آنها مزمن میکند. مانند هر بیماری مزمن دیگر، خود بیمار و
اطرافیان حتی ممکن است همیشه به وجود این بیماری توجه نداشته باشند.
در تقدیس قدرت و با عدم اعتماد به نفس خود و سایر ایرانیان، گروهی به قدرت
خارجی رجوع میکنند و به درجات و صور مختلف آنها را در امور مملکت خود دخیل مینمایند
و آشکار و نهان، از آنها تمنای مساعدت دارند. گرچه بدیهی است، ولی این یادآوری
لازم است که وقتی فردی و یا گروهی به قدرت خارجی رجوع میکنند و از آنها هرگونه
کمکی میگیرند و بدین ترتیب به او اجازه میدهند در امور ایران دخالت کند، دیگر آن
فرد و گروه نیست که میزان دخالت قدرت خارجی را تعیین میکند و هرگاه آن فرد و گروه
به زیادتخواهی (که طبیعت هر قدرتی است) اعتراض کنند، به سادگی توسط قدرت حذف میشوند
و وابستگان دیگری به جای آنها گماشته میشوند. در این میان، آن فرد و گروه است که
با انگ وابستگی به قدرتهای خارجی بر پیشانیاش، و آشکار شدن عدم بصیرت، آبرو و
اعتبار سیاسی خود را از دست میدهد و از طرف مردم طرد میشود.
با اصیل دانستن قدرت و با عدم اعتماد
به نفس خود و سایر ایرانیان، گروه دیگری به قدرتها در داخل کشور چشم دارند و به
درجات و صور مختلف آنها را در حل معضلات مملکت موثر میدانند و آشکار و نهان، از
آنها تمنای مساعدت دارند. گرچه بدیهی است، ولی این یادآوری لازم است که وقتی فردی
و یا گروهی از مردم دور میشود و به
نمادهای قدرت در داخل ایران رجوع میکند و
از آنها (آنها که خود در ایجاد وضعیت فعلی نقش بسزائی داشتهاند) انتظار دارد که با
اعمال قدرت، در حل مشکلات مملکت کاری بکنند و بدین ترتیب به او مشروعیت میدهند،
دیگر آن فرد و گروه نیست که میزان اعمال قدرت را تعیین میکند و هرگاه آن فرد و
گروه به زیادتخواهی (که طبیعت هر قدرتی است) اعتراض کند، به سادگی توسط قدرت حذف میشوند
و وابستگان دیگری به جای آنها گماشته میشوند. در این میان، آن فرد و گروه است که
با انگ وابستگی به قدرتهای داخلی بر پیشانیاش، و آشکار شدن عدم بصیرت، آبرو و
اعتبار سیاسی خود را از دست میدهد و از طرف مردم طرد میشود.
مثلا بعضی آقای رفسنجانی را قدرتی در مقابل قدرت آقای خامنهای میبینند و راه
حل را نه در خود و سایر مردم بلکه در توازن قوا میبینند. توجیهاتی از قبیل
"باز شدن فضای سیاسی" و یا
"بهبود وضعیت معیشتی مردم"
و یا "پایان دادن به بحران اتمی" و یا..... را به آقای رفسنجانی
و یا سایر کاندیداهای "ریاست جمهوری" نسبت میدهند. گروه دیگری، خود را
ناتوان و جابجائی رژیم ولایت مطلقۀ فقیه را با رژیم ولایت مطلقۀ آقایان پهلوی و
رجوی را به عنوان چارۀ بیچارگی خود تبلیغ
میکنند. رفتن آقای احمدینژاد و آمدن هرکدام از کاندیداها، دردی را دوا نمیکند. رفتن آقای خامنهای و
آمدن ولی دیگری و یا حتی آمدن یک شورای
رهبری، همان آش فساد و فقر و خفقان و سرکوب را در همان کاسه برای نسل دیگری از
ایرانیان میریزد و با اعمال زور و قدرت به خورد آنها میدهد.
یکی از موانع بزرگ همگرائی نیروهای جمهوریخواه، ورود در توازن قوا است.
متاسفانه این کشاکش مابین نیروهای "اپوزیسیون" کم دیده نمیشود. طبیعتاً
افرادی که به این روش باور دارند و به آن عادت کردهاند، نمیتوانند در روابط درون
گروهی خویش از این اعتیاد دست بشویند. هرچه میزان اعتیاد به قدرت در یک تشکیلات
زیادتر باشد، ریزشها و انشعابات و انشقاقات شایعتر مشهود است.
راه حل بحرانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ما در بنمایه تفکر و تعقل
ما است. راه حل این نیست که بر ضد این و یا آن باشیم. چاره این نیست که مدام بدنبال
این باشیم که با چه کسی میتوانیم وارد کشمکش توازن قوا بشویم و به این وسیله هویت
بجوئیم. موازنۀ وجودی، دشمنیها و بهانهجوئیها
را زیاد و خشونتها را افزون میکند. برای استقرار و استمرار
دموکراسی در ایران برای رسیدن به یک مردمسالاری پویا در وطن، چارهای به جز
این نیست که همگی با هم تعاون کنیم و بکوشیم فرهنگ خود و هستههائی که در آن فعال
هستیم و فرهنگ جامعه، پیوسته حقوقمدارتر و مردمسالارتر بگردد. موازنۀ عدمی، میل
ترکیبی افراد و هستهها و جامعه را زیاد و بازده سازندگی را افزون میکند. در این
روش زندگی، استعدادهای ابتکار و خلاقیت افراد همیشه شکوفاتر میشوند. هرچه درجۀ
موازنۀ عدمی، در پندار و گفتار و کردار افراد و هستهها افزایش یابد، به همان درجه
و بیشتر، میزان آزادی و آزادگی و استقلال و خودانگیختگی در جامعۀ آنها افزون میگردد.
تمرینی پیوسته لازم است که در اندیشۀ
راهنما، فاصله را از اصالت زور و قدرت پیوسته دورتر و به اصالت آزادی و استقلال
نزدیکتر کنیم. نهیب مولانا در دفتر چهارمش را آویزۀ گوش کنیم:
پارهدوزی میکنی اندر دکان /// زیر
این دکان تو مدفون دو کان
دو کان، یکی کان آزادی و آزادگی و دومی کان استقلال و خودانگیختگی.
ای ز نسل پادشاه کامیار /// با خود آ!
زین پارهدوزی ننگ دار
علی صدارت
Sedaratmd (at) gmail (dot) com
چهارشنبه بیست و دوم ماه می 2013
برابر با اول خرداد 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر