۱۳۵۸ آبان ۱۳, یکشنبه

بعضی مطالب مربوط به گروگان‌گیری، به مثابه یکی از موثرترین حوادثی که منجر به پیدایش وضع موجود



از عواملی که انقلاب 1357 را به ضد انقلاب تبدیل کرد و به تثبیت رژیم خشونت‌پرور و خشونت‌گستر انجامید، گروگان گرفتن 52 کارمند سفارت امریکا در ایران بود. خوب که بنگری، این ایرانیان بودند که توسط قدرتهای خارجی و داخلی به گروگان گرفته شدند.
بررسی عملکرد غیرقانونی گروه ریگان و بوش، در امریکا به نتیجۀ مطلوب نرسید. گرچه چند دهه از آن ماجرا می‌گذرد، ولی برای استقرار و استمرار مردمسالاری، شفاف‌گردانی حوادث مهمی که وضعیت ایران و منطقه و دنیا را به این روز در آورده است، ضروری و حیاتی است.



حمله با بمب به خانه بن مناش افسر اطلاعاتی اسرائیل که از افشا کنندگان افتضاح اکتبر سورپرایز است:

انقلاب اسلامی: در بیرون مرزها نیز، رﮊیم غیر بحران اتمی و تحریم و جنگ داخلی در سوریه، با «اکتبر سورپرایز» نیز همچنان روبرو است. دآنستنی است بسیاری از کسانی که در آن معامله پنهانی نقش واسطه را بازی کرده اند، ترور شده اند. تازه ترین مورد، بمب گذاری در خآنه بن مناش، افسر اطلاعاتی اسرائیل است که در اکتبر سورپرایز نقش پیدا کرد و یکی از افشا کنندگان آن افتضاح شد. روبرت پاری دو مقاله در باره این بمب گذاری که به تازگی انجام گرفته و سبب به آتش کشیده شدن خانه او گشته است، انتشار داده است:
    روبرت پاری روزنامه نگار و حقوقدان امریکائی که تحقیق پیرامون اکتبر سورپرایز را هیچگاه رها نکرده است، دو نوشته به منفجر کردن خانه آری بن مناش، انتشار داده است. اولی به تاریخ 3 دسامبر 2012 و دومی به تاریخ 5 دسامبر 2012 دارای این نکات:
• بمب در خانه آری بن مناش منفجر شد. او می گوید موفق شده است خود را از خانه بیرون اندازد و جان خویش را نجات دهد. هدف بمب گذاری کشتن کسی بوده است که همچنان موی دماغ دولت اسرائیل و جمهوریخواهن امریکا است که معامله پنهائی را با «ایران» انجام داده اند. انفجار در 25 نوامبر روی داده است. بن مناش می گوید نجاتش از مرگ، امری بس شگفت آنگیز است. پلیس توضیح می دهد که خانه با چه سرعتی آتش گرفته است و از مرد مظنونی سخن می گوید که در حال فرار از محل بوده است. 
• در گفتگوی تلفنی روز 26 نوامبر با من، بن مناش گفت: بمحض مشاهده آتش، او به زنی که در خانه بود اعلان خطر کرد و از او خواست خانه را ترک کند. خود نیز از درب پشت، خانه را ترک گفت. اما هرچه در خانه بود، از میان رفت از جمله گذرنامه و اوراق شخصی و لباسهایش. او بر این باور شد که آتش سوزی را پرتاب یک کوکتل مولوتف به خآنه سبب شد. اما نمی داند چه کسی و چرا می خواسته است او را بکشد. او می داند بخاطر فعالیتهایش در مقام افسر اطلاعاتی اسرائیل و کار فعلیش بعنوان مشاور در نقاط پرحادثه دنیا، شماری دشمن پیدا کرده است.
      در میان دشمنان بن مناش، برخی از مافوقهای او هستند که او را خائن می دانند بدین خاطر که روابط پنهانی حزب لیکود اسرائیل با حزب جمهوریخواه امریکا و معامله این دو با «ایران»، اکتبر سورپرایز، را لو داده است. از جمله این دشمنان  ﮊرﮊ بوش، رئیس جمهوری اسبق امریکا است.
• بن مناش در سالهای 1970 و 1980 افسر اطلاعات ارتش اسرائیل بود. در 1989 بخاطر دست داشتن در فروش اسلحه به ایران در امریکا توقیف شد. او می گوید حکومت اسرائیل مجبورش کرد جرم را برعهده بگیرد. اما او امتناع کرد و شروع کرد به افشای اسرار اسرائیل نزد روزنامه نگاران. از جمله روزنامه نگاران من بودم که در اوائل 1990، روزنامه نگار مجله نیوزویک بودم.
• در آغاز، حکومت اسرائیل بن مناش را دروغ زنی خواند که مقامی در ارتش اسرائیل نداشته است. اما بعد از آنکه من اوراق رسمی را بدست آوردم و این اوراق معلوم می کردند که او افسر اطلاعات ارتش و وزارت دفاع اسرائیل بوده و در بخش «روابط خارجی وزارت دفاع»، خدمت می کرده است، مقامات اسرائیل حرف خود را عوض کردند. این بار گفتند یک کارمند دون پایه با شغل مترجمی بوده است. اما اوراق رسمی حاکی از این بودند که بن مناش «موقعیت های کلیدی» داشته و فعالیتهایش «پیچیده و بس حساس» بوده اند. 
     برغم این واقعیت که مقامات اسرائیل نخست تکذیب کردند که بن مناش شغلی می داشته و سپس پذیرفتند که در وزارت دفاع شاغل بوده است، حکومت بوش و حکومت اسرائیل روزنامه نگاران موافق با خود را برآن گماردند که بن مناش را دروغ ساز و بی آبرو و اعتبار معرفی کنند. 
      باوجود این، بن مناش موفق شد هیأت منصفه دادگاه نیویورک را متقاعد کند که او بعنوان افسر اطلاعاتی وزارت دفاع اسرائیل، در فروش اسلحه به ایرآن، تا سال 1990، شرکت داشته است. 

افتضاح اکتبر سورپرایز:
• بسا مهمترین امر مورد مناقشه ای که بن مناش و دیگر افسرآن اطلاعاتی اسرائیل بدان پرداخته اند، کمک به جمهوریخواه ها برای انجام معامله پنهانی با رﮊیم آیةالله روح الله خمینی در سال 1980، بر سر به تأخیر انداختن آزادی 52 گروگان امریکائی، تا بعد از انتخابات نوامبر 1980 است که اکتبر سورپرایز عنوان گرفت. آن گروگانها تا زمان ادای سوگند ریاست جمهوری توسط ریگان، در 20 ﮊآنویه آزاد نشدند. لحظه هائی بعد از ادای سوگند، هواپیمای حامل آنها از فرودگاه مهرآباد تهرآن به پرواز درآمد.  
• بعد از آنکه در سالهای 1991 – 1990 در باره اکتبر سورپرایز شهادت داد و سیمور هرش، روزنامه نگار محقق را از برنامه اتمی اسرائیل آگاه کرد و او افشاگریهای بن مناش را در کتابش، با عنوآن « Samson Option »، آورد، بن مناش کسی شد رانده هم از سوی حکومت ﮊرﮊ بوش و هم از سوی حکومت اسرائیل. 
      بن مناش ناگزیر شد به استرالیا پناه برد. در بهار 1991، با گذرنامه اسرائیلی خود به استرالیا رفت. در استرالیا مهاجر نشین شد. مارشال ویلسون که روزنامه نگار است گزارش کرد که او تقاضای پناهندگی سیاسی کرد.
     در اظهارات 25 صفحه ای بن مناش به تاریخ 15 مه 1991، او گفته است: مورد من یک مورد بی سابقه است. زیرا من مورد آزار دو دولت هستم. امریکا و اسرائیل می خواستند روابطشان با ایران، از سال 1979 بدین سو، محرمانه بماند و من آن را افشا کرده ام.
       او چگونگی توقیف شدنش را در سال 1989، جزء به جزء، شرح داده و افزوده است: « من نمی خواستم با مجرم شناختن خویش، خود را بی آبرو کنم. من پیشنهاد حکومت خود را نپذیرفتم. هرگونه فروش اسلحه ای به ایران که من در آن دخالت داشته ام، بعنوآن کارمند دولت اسرائیل دخالت داشته ام. (حکومت اسرائیل از او خواسته بود بگوید خود سر و بدون اطلاع حکومت، مرتکب جرم خرید اسلحه برای ایران شده است). هرکار که من کرده ام بدستور مقامات حکومت اسرائیل و امریکا بوده است. از این رو، من تصمیم گرفتم به دادگاه حقیقت را بگویم. از آن پس، من مطرود حکومت اسرائیل شدم و این حکومت برآن شد و برآنست که مرا به جرم افشای اسرار دولت، مجازات کند. اگر من به اسرائیل بازگردم... در پشت درهای بسته، به جرم به خطر انداختن امنیت ملی اسرائیل، محاکمه و محکوم خواهم شد و دیگر هرگز روز روشن را نخواهم دید».
     بن مناش گفته است مورد او الزامات دیگر نیز دارد: «بعد از دادگاهم در ماه مه 1990، افتضاح جدیدی از پرده بیرون افتاد که دامن رئیس جمهوری امریکا، ﮊرﮊ بوش را نیز می گرفت. رئیس جمهوری در معامله ای بر سر گرفتن اسلحه در ازای آزاد نکردن گروگانها پیش از انتخابات ریاست جمهوری امریکا در نوامبر 1980، دست داشته است و من یکی از شهود اصلی ماجرا بودم. نمایندگآن کنگره که عضو حزب دموکرات بودند، با من در باره این مورد و دست داشتن حکومت امریکا و شخص ﮊرﮊ بوش، در فروش سامانه سلاح غیر متعارف به عراق پرسیدند. امر خارق العاده این که من بخاطر این که در دادگاه تبرئه شدم، باید مجازات می شدم!»
• دیرتر، در ماه مه 1991، بن مناش با دامی روبرو شد: حکومت بوش زمانی که او از لوس آنجلس عازم واشنگتن بود تا در کمیته تحقیق در باره اکتبر سورپرایز شهادت بدهد، می باید او را از فرودگاه لوس آنجلس به اسرائیل می بردند. هرگاه نقشه انجام می گرفت و او را به اسرائیل می بردند، بسا همان سرنوشت را پیدا می کرد که مردخای وآنونو پیدا کرد. این یکی پرده از تجهیزات اتمی و نیز اسلحه اتمی اسرائیل برداشت. او را در رم ربودند و به اسرائیل بردند و به زندان محکوم کردند.

در آخرین لحظه نقشه ربودن بن مناش نقش برآب شد:
• پیش از پرواز بن مناش از فرودگاه لوس آنجلس، من از یک منبع اطلاعاتی امریکا اطلاعی در باره نقشه ربودن بن مناش دریافت کردم و آن را به اطلاع نمایندگان عضو کمیته تحقیق رساندم. چون آنها اطمینان روشنی در باره سفر بی خطر بن مناش به واشنگتن دریافت نکردند، من به او که در حال رفتن به فرودگاه سیدنی بود، تلفن کردم. به او توصیه کردم سفر خویش را به تأخیر اندازد. او نیز چنین کرد. دیرتر، من، توسط تحقیق کنندگان کمیته اکتبر سورپرایز، آگاه شدم که کمیته موفق شده است از حکومت بوش تضمین بگیرد که سفر بن مناش به واشنگتن بی خطر انجام خواهد گرفت. بدین سان، او به اسرائیل تحویل داده نشد اما در فرودگاه لوس آنجلس، مقامات او را گرفتار سئوال پیچ آزار دهنده ای کردند.
• آن روز عصر، من بن مناش را در فرودگاه دالاس دیدم. جسم و حال او شگفت زده ام کرد. او را به خانه خود، در آرلینگتون، ویرجینیا، بردم. او پرسید آیا می تواند شب را در اطاق پذیرائی من بگذراند؟ او فکر می کرد تحت نظر است و از جان خود می ترسید. با قدری تردید، رضا دادم.
      ماه ها بعد، وقتی روزنامه نگاران هوادار اسرائیل، در باره ساختگی بودن نقشه قتل بن مناش، به دادن شرح و بسط مشغول شدند، استون امرسون، روزنامه نگار هوادار حزب جمهوریخواه، اخلاق روزنامه نگاری مرا زیر سئوال برد بدین خاطر که به بن مناش اجازه داده ام در خانه ام بماند. اتهام زنی او را بس شگفت یافتم. زیرا موضوع ماندن او در خانه من، هیچگاه علنی نشده بود. مطمئن شدم که بن مناش بابت تحت نظر بودن و احساس خطر برای جان خود، دچار توهم نیست. 
     این امر که نقشه ربودن او بود و خنثی شد و روزنامه نگاری انتشار داد که بن مناش شب را در خانه من گذرانده است، مدرکی بی خدشه شد بر صحت قول بن مناش در باره اکتبر سورپرایز. حکومتهای امریکا و اسرائیل همچنان ادامه می دادند به آنکار معامله ای که اکتبر سورپرایز نام گرفت و در کنگره تحقیق، جمهوریخواهان از روی قرار و قاعده سد راه تحقیق می شدند. سرانجام، کمیته تحقیق اینطور نتیجه گرفت که سند محکمی بر انجام معامله نیافته است! 

عمری در دسیسه:     
• در 1992، بن مناش خاطرات خود را زیر عنوان «Profits of War »، انتشار داد. در این کتاب،جزئیات بیشتری در باره عملیات «جام و تیغ» را باز گفت که دو دستگاه اطلاعاتی امریکا و اسرائیل، با همکاری با یکدیگر، انجام داده اند.
     بن مناش در ایران به دنیا آمده است. خآنواده او ایرانی و یهودی بوده اند. بعد از سقوط رﮊیم شاه که اسرائیل با آن روابط نزدیک می داشت، می خواسته است با ایران روابط برقرار کند. بن مناش مأمور می شود با دوستان دوران تحصیل خود در تهرآن که در رﮊیم جدید مقام و موقع جسته بودند، رابطه برقرار کند. بن مناش می گوید رابطه اش با آنها، سبب شد که به او نقش واسطه در فروش اسلحه به ایران داده شود. در بحران گروگآنگیری در سال 1980، مناخیم بگین، نخست وزیر وقت اسرائیل، تصمیم گرفت، در انتخابات ریاست جمهوری امریکا، بسود ریگان، نامزد جمهوریخواه ها و به زیان کارتر، وارد عمل شود. این تصمیم بود که به بن مناش موقعیت و نقش داد. از آن پس، به مدت چند سال، بن مناش نقش کلیدی یافت در فروش اسلحه به ایران، در طول جنگ عراق با ایرآن.
• در اوائل سال 1990، بعد از آنکه در دادگاه تبرئه شد، بن مناش کسی شد بدون وطن. در 23 اکتبر 1991، او اطلاع یافت که تقاضای پناهندگیش در استرالیا، رد شده است. یک مقام وزارت خارجه امریکا گفت: «از قرار فرصت خوبی است برای یک حکومت یا حکومتی دیگر (امریکا یا اسرائیل) برضد بن مناش اقدام کند. هرگاه اهمیت سیاسی او مورد توجه آنها است».
      بن مناش تقاضای تجدید نظر کرد. اما در دسامبر 1991، کمیته تجدید نظر، رأی صادره را تأیید کرد. در حکمی به امضای رئیس کمیته آمده است: «... ترس از عواقب نقض قوانین اسرائیل، دلیلی نیست که به استناد آن، بتوان شما را از حمایت بین المللی برخوردار کرد... دعوی شما بر این که در صورت مراجعت به اسرائیل، عذاب خواهید دید، مدلل نیست.»
      باوجود این، به گزارش روزنامه نگار استرالیائی، مارشال ویلسون، کمیته به اتفاق آرا رد تقاضای پناهندگی را تأیید نکرده بود. یکی از اعضای آن نوشته بود: «من خواستار جلسه ای برای بررسی جنبه های مختلف این مورد، بخصوص تهدید به مجازات قانونی برای پوشاندن توطئه و دسیسه های بین المللی، هستم. بدین ترتیب است که می توانیم داوری کنیم یا بازگشت به اسرائیل، برای او خطرناک هست یا خیر. من بر این باورم که تقاضای پناهندگی کننده مأمور اطلاعاتی اسرائیل بوده و به دستور حکومت اسرائیل، در فروش اسلحه به ایران نقش جسته است. امریکائی ها اسرائیل را وسیله فروش اسلحه به ایران، در دورآن جنگ عراق با ایران کرده اند. این امر را شماری از منابع تصدیق می کنند. راست بودن معامله بر سر به تأخیر انداختن آزادی گروگانهای امریکا توسط ایران نیز، بطور وسیع پذیرفته است».
     سرانجام، بن مناش از مراجعه به دادگاه چشم پوشید و استرالیا را ترک گفت. به کانادا رفت و احتمالا ساکن این کشور شد و با زنی کانادائی ازدواج کرد. تابعیت کانادا را پیدا کرد و زندگی جدیدی را شروع کرد و به شغل مشاور بین المللی مشغول شد.
• بن مناش، تحت سوگند، در باره اکتبر سورپرایز و دیگر توطئه ها شهادت داد. باوجود این، اعتبار شهادت او همچنان مورد حمله قرار می گرفت. حمله کنندگان قول برخی از مقامات اسرائیل را در این باره که بن مناش در حقیقت، در عملیات محرمانه مهم اسرائیل شرکت داشته است، نادیده می گرفتند. برای مثال، یک مقام اطلاعاتی ارشد اسرائیل، موشه هبرونی، به گرگ آنجر، Craig Unger روزنامه نگار امریکائی، گفته است (Village Voice, July 7, 1992) : «بن مناش زیر دست من کار می کرد... او به مدارک بسیار بسیار حساس دسترسی داشت و از امور بسیار حساس آگاه بود». در Israeli daily، داور نوشت: «در گفتگو با کسانی که با بن مناش کار کرده اند، از آنها شنیدم  که او به اطلاعات سری بسیار حساس دسترسی داشته است».
• اینک آتش زدن خانه بن مناش که می توانست سبب کشته شدنش بگردد و سبب سوختن بسیاری از نوشته ها و اوراق او شد، برعهده مقامات کانادا است تحقیق کند ببیند آیا آتش زدن خانه او کار دشمنان جدید و یا همان دشمنان پیشین هستند که می خواهند یک مأمور اطلاعاتی اسرائیل را برای همیشه ساکت کنند.

قطعات بمبی که خانه بن مناش را به آتش کشید می گویند:
    در 5 دسامبر 2012، تحقیقات انجام گرفته پیرامون به آتش کشیدن خانه بن مناش، افسر اطلاعاتی پیشین اسرائیل، در مونترال، معلوم می کنند این عمل، یک جرم معمولی نبوده است: 
•  گروه تحقیق در این باره تحقیق می کنند که آیا در بمب، یک چاشنی نظامی بکار رفته است یا خیر. بعد از ظهر چهار شنبه، مأموران آگاهی پلیس مونترآل، نمونه هائی از بقایای سوخته ها و از محلی که احتمال می دهد بمب اصابت و سپس منفجر شده است را برای بررسی به آزمایشگاه سپرد. 
• پلیس همچنین بر این باور شده است که هویت مظنونی را شناسائی کرده است که بعد از آتش سوزی خانه، فرار کرده است. اما هنوز خود او را پیدا نکرده است. چندین خانه از خانه های مجاور مجهز به دوربین هستند. ممکن است از حمله کننده در حال حمله، فیلم برداری کرده باشند. 
       زنی که در خانه بن مناش بوده است و بنا بر ملاحظات امنیتی، هویت او آشکار نمی شود، به من گفت او کوشیده است آتش را با آب خاموش کند اما نتوانسته است. چون آتش را در حال فراگرفتن خانه دیده، از درب عقب، فرار کرده است. بن مناش گفت او از راه ورودی عقب، فرار کرده است.
• پلیس گزارش کرده است که با معلوماتی که از چاشنی بمب تحصیل کرده است ممکن است بداند چه کسی این حمله را انجام داده است. گروه تحقیق به این نتیجه رسیده است که چاشنی و مواد ایجاد کننده حریق از آن نوع که در جنایت های معمولی بکار می رود، نیست. اگر چاشنی و مواد نظامی باشند، تجزیه و تحلیل آنها در آزمایشگاه، معلوم خواهد کرد که کارخانه سازنده آن کیست. اطلاعات دیگر بدست می آیند و می توان فهمید چگونه سازماندهی شده است.
• روز چهارشنبه، در مصاحبه با من، بن مناش که 61 سال دارد، گفت نمی خواهد، به نظر، بگوید بمب آتش زا انداختن به خانه او کار چه کسی بوده است. باوجود این، بعد از فاش کردن اطلاعات سری اسرائیل از 1977 تا 1989، و افشای معاملات سری حکومت ریگان با ایران و عراق، دشمنان بسیاری برای خود ساخته است.
       در سالهای اخیر، بمثابه مشاور بین المللی، در نقاط داغ دنیا کار کرده است. او درگیر مناقشه های دیگری شده است. از جمله نقشی که در لو دادن معامله سود آور اما مشکوکی در سال 2010 توسط آرتور پرتر. این شخص، ناظر دوایر اطلاعات کانادا و مدیر مرکز دآنشگاهی بهداشت بود. پرتر از هر دو مقام خود استعفاء داد و افتضاح دامن نخست وزیر وقت، استفن هارپر و حکومت او را نیز گرفت. بدین خاطر که او پرتر را در چنان مقام حساسی نهاده بود و تا استعفاء نه تنها به اطلاعات سری کانادا که به اطلاعات سری امریکا نیز دسترسی داشت.
     بن مناش از رفتار غیر اخلاقی پرتر در ﮊوئن 2010 اطلاع پیدا کرد. آن زمان، پرتر به شرکت بن مناش 200 هزار دلار پرداخت تا که او کمک کند حکومت کانادا 120 میلیون دلار برای کمک به توسعه سیرا لئون اعطا کند. اما بن مناش متوجه شد که کمک از طریق گروهی باید داده شود که نامش «گروه افریقائی برای زیر بنا» بود و به پرتر تعلق داشت. و بانکی سوئیسی انتقال وجه را انجام می داد که مشکوک بود. بن مناش، بعد از کشف این خلافها، 200 هزار دلار را بازگرداند و ماجرا را لو داد. بنا بر قول بن مناش، پرتر او را سرزنش می کند بدین خاطر که سبب سقوطش شده است. ماه پیش نیز دانشگاه مگ گیل پرتر را بخاطر خورد و برد 317154 دلار تحت تعقیب قرار داد. این سابقه، سبب شده است که پلیس به پرتر نیز ظن برد که عامل پرتاب بمب آتش زا به خانه بن مناش بوده است. اما بن مناش از سوی اسرائیل نیز بخاطر افشای اسرار دولت، از سال 1990 تا امروز، همچنان، آماج  تیرها است. او بعد از این که در سال 1989، در امریکا، دستگیر شد، شروع کرد به افشای اسرار نزد روزنامه نگاران و نمایندگان کنگره. آن زمان بود که من برای بار نخست، بن مناش را ملاقات کردم...

انقلاب اسلامی: در کتاب بن مناش ناراستی ها نیز وجود دارند. اما این امر که او توانست در دادگاه ثابت کند مأمور اطلاعاتی اسرائیل بوده و در این مقام، برای رﮊیم خمینی اسلحه می خریده است و این امر که قرار بر ربودن او در فرودگاه لوس آنجلس بوده است تا که نتواند در کمیته تحقیق درباره اکتبر سورپرایز شهادت بدهد و این امر که تحت نظر بوده است و رفت و آمدهایش نیز به حزب جمهوریخواه امریکا گزارش می شده است و این امر که با گذشت 32 سال از معامله پنهانی اکتبر سورپرایز، با بمب به خانه او حمله می شود و این امر که نزدیک به تمام مأموران اسرائیلی و امریکائی کشته شده اند، نه تنها دلیل بر وقوع آن معامله ننگین است بلکه دلیل بر این واقعیت است که همچنان بنا بر اینست که افکار عمومی، از ماجرا، همان سان که واقع شده است، اطلاع نیابند. از جمله به این دلیل، که روابط و معامله های محرمانه، بخش عمده ای از روابط بین المللی گشته اند و افشای آنها، موقعیت گروه بندی های در قدرت را سخت زیان می رسند. چنانکه از آن پس نیز، رﮊیم ایران با امریکا و اسرائیل در رابطه ستیز و سازش است و گفتگوهای پنهانی و معامله کرده است. هم اکنون نیز صحبت از مذاکره بر سر پرونده اتمی است
http://enghelabe-eslami.com/%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84-%D9%87%D8%A7/19092-2012-12-17-17-47-24.html

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
گستره زمانی و مکانی «اکتبر سورپرایز»: «شکست طبس»، مجاری چندگانه و...:

نشریۀ انقلاب اسلامی در هجرت شماره ۸۱۱ از ۲ تا ۱۶ مهر 1391

انقلاب اسلامی: نوشته روبرت پاری حاوی یافته های جدیدی است. ترجمه قسمت اول آن در شمار پیش درج شد و اینست قسمت دوم آن، همراه با توضیحات ما:
ماجرای طبس:
در همان حال که محاصره دشمنان داخلی بود، حکومت کارتر واپسین تصحیح ها را در طرح نجات گروگانها را با گسیل کماندوها به ایران، در ماه آوریل 1980، بعمل آورد. نام کد « Eagle Claw » بود. کماندوها توسط هلی کوپترها می باید به تهران برده می شدند. عملیات، در زمین، توسط یکچند از عوامل همآهنگ می شدند و گروگانها نجات داده می شدند.
کارتر دستور داد عملیات در 24 آوریل انجام بگیرند. اما مشکلات فنی و تصمیم اسرار آمیز یکی از خلبان ها به بازگشت، عملیات را دچار شکست کرد. در فرودگاه طبس، یکی از هلی کوپترها با هواپیمای انفجاری را ببار آورد که سبب کشته شدن 8 امریکائی شد.
اجساد سوخته آنها توسط حکومت ایران به نمایش گذاشته شد و این امر احساس تحقیر و خشم امریکائیان را برانگیخت. بعد از واقعه طبس، ایرانی ها گروگانها را در شهرهای مختلف متفرق کردند و محلی برای سعی مجدد برای کوشش آنها باقی نگذاشتند.
انقلاب اسلامی: رفتار زشت با جنازه ها نه کار حکومت که کار صادق خلخالی بود. به فشار بنی صدر، جنازه ها به ارتش تحویل داده شدند. اسقف فلسلطین برای بردن جنازه به ایران آمد و به دستور رئیس جمهوری، جنازه ها تحویل او داده شدند و او آنها را از ایران خارج کرد.
در تابستان 1980، کوپلند، عضو کهنسال سیا، به من (روبرت پاری) گفت: جمهوریخواه ها در محفل خود به این نتیجه رسیده بودند که تکرار عملیات نجات دومی نه تنها ناممکن است بلکه غیر ضرور است. آنها، در سر، صحبت از این می کردند که گروگانها بعد از پیروزی جمهوریخواه ها در انتخابات ریاست جمهوری 6 نوامبر آزاد خواهند شد. او می گفت: «نیکسون مثل هر کس دیگری می دانست که آنچه ما باید بکنیم اینست که صبر کنیم تا انتخابات انجام بگیرند. بعد آنها آزاد خواهند شد. این امر که چنین خواهد شد، یک نوع سری قابل گفتن به یکدیگر میان جامعه اطلاعاتی ها بود...جامعه اطلاعاتی به یقین با کسی از مقامات ایران، به این تفاهم رسیده بود. آنها به من کم اعتماد می کردند {برای این که مرا از همه ماجرا مطلع کنند}.
کوپلن گفت: دوستان من در سیا می گفتند که طرفهای تماس آنها در ایران گفته اند که ملاها هیچ کاری که کمک به کارتر باشد، انجام نخواهند داد. «در آن زمان، ما سخن صریح شفاف مطالبه می کردیم. زیرا می باید روابط روشن با شیطان می داشتیم. و ما این سخن شفاف را دریافت کردیم. به ما گفته شد: هر اندازه کارتر دیرتر اعتبار بیرون بردن گروگانها را از ایران پیدا کند، هر اندازه زودتر ریگان ریاست جمهوری خود را شروع کند، ایرانیها، از شستن دست خود از گروگانگیری و وورد در دوره جدیدی از روابط ایران و امریکا، بقدر کافی خوشحال خواهند شد».
در مصاحبه، کوپلن حاضر نشد مرا از جزئیات آگاه کند. او با اطمینان می گفت که «سیا در سیا» ( اصطلاحی که خود او بکار می برد) بر سر گروگانها با ایرانی ها به تفاهم رسید. کوپلند در 14 ﮊانویه 1991 درگذشت.
مبارزات انتخاباتی متحد:
در تابستان 1980، او بر رقیب خود، ﮊرﮊ بوش، در مبارزات مقدماتی پیروز شد و در کنوانسیون حزب، رقیب خود را نامزد معاونت ریاست جمهوری کرد. این شد که دو دستگاه تبلیغاتی متحد شدند. کارکشته های سیا همکار ویلیام کیسی، مدیر تبلیغات انتخاباتی ریگان و بوش شدند. او خود، یک جاسوس ارشد در جنگ دوم جهانی بود و برای اداره خدمات استراتژیک کار کرده بود و خوب می توانست با کارکشته های سیا همکاری کند.
بسیاری از دعاوی پیرامون اکتبر سورپرایز مربوط می شوند به کیسی و شریک شغلی او، جون شاهین که چون کیسی، جاسوس بود و با ایرانیان و دیگر خارجیان نشست و برخاست می کرد.
همچنین، بنابرقول راننده اش، کیسی دیدارهای محرمانه با کیسینجر و داوید راکفلر و مقام پیشین سیا، آرشیبالد روزولت، می داشت. در آن زمان، روزولت برای راکفلر کار می کرد. بنا بر دفتر ملاقاتها مورخ 11 سپتامبر 1980، این دیدار این گروه، در ستاد تبلیغاتی ریگان - بوش، در آرلینگتون، ویرجینیا، انجام گرفته است.
در 16 سپتامبر 1980، پنج روز بعد از دیدار گروه راکفلر با کیسی در دفتر او، صادق قطب زاده، وزیر خارجه ایران، در علن، از مداخله جمهوریخواه ها در کار گروگانها سخن گفت. او گفت: «ریگان توسط کیسینجر و دیگران حمایت می شود و اینان نمی خواهند بگذارند مسئله گروگانها حل شود. هرچه در توان دارند خواهند کرد تا جلو حل شدن مسئله را بگیرند».
ابوالحسن بنی صدر، رئیس جمهوری ایران، در تهران، سخنان مشابهی را بر زبان آورد. وی در نامه مورخ 1992 خود به کمیته رسیدگی با ماجرای اکتبر سورپرایز، نوشت: من در تابستان 1980 از اقدام محرمانه حزب جمهوریخواه امریکا مطلع شدم. و از یک فرستاده آیت الله خمینی شنیدم که اداره کنندگان مبارزات تبلیغاتی ریگان با اعضای طرفدار جمهوریخواه ها ارتباط دارند و هدفشان شکست دادن کارتر است و خواهان کمک ایران هستند.
بنی صدر نوشت: فرستاده به من گفت: اگر شما پیشنهاد {جمهوریخواهان} را نپذیرید، آنها آن را به رقبای شما ارائه خواهند کرد. فرستاده افزود، جمهوریخواهها نفوذ عظیمی در سیا دارند. هرگاه من پیشنهاد را نپذیریم، نتیجه اش حذف شدن من خواهد شد».
بنی صدر نوشت: من نپذیرفتم و در برابر فشار جمهوریخواهها مقاومت کردم. اما سرانجام پیشنهاد از سوی آیت الله خمینی پذیرفته شد. در اواسط سپتامبر، در پی حمله عراق به ایران، او طرف خویش را انتخاب کرده بود.
باوجود این، جمهوریخواه ها هنوز احساس خطر می کردند که نکند کارتر موفق شود طرز فکر ایرانی ها را تغییر دهد. این بود که واپسین ماه انتخاباتی را صرف آن کردند که گفتگوهای کارتر در باره گروگانها را کاری بی آزرمانه برای اثر گذاشتن بر انتخابات ریاست جمهوری جلوه دهند.
در 2 اکتبر 1980، بوش که نامزد معاونت ریاست جمهوری از حزب جمهوریخواه بود، با گروهی از خبرنگاران گفتگو کرد و گفت: «چیزی که در سر هر کس هست اینست که کارتر چه می تواند بکند که احساسات شعله ور کننده باشد و اکتبر سورپرایز بگردد؟ هرکسی در این باره نظری دارد. اما ما کاری در این باره نمی توانیم بکنیم و هیچگونه استراتژی نمی توانیم داشته باشیم غیر این که در صورت امکان مانع از وقوعش شویم».
مجاری چندگانه:
یکی محققان کنگره که در تحقیق پیرامون ایران گیت و اکتبر سورپرایز شرکت کرده بود، سالها بعد، به من گفت: نتیجه ای که او به آن رسیده است اینست که از هر راهی که ممکن بود رفتند تا به رهبری ایران برسند و مطمئن شوند که گفتگوهای کارتر با ایران برسر گروگانها به شکست می انجامد.
افسر اطلاعاتی پیشین اسرائیل، بن مناش، در کتاب خود، می نویسد: سرانجام مجرای مطمئن و موفق پیدا شد. هم افسران سیا و هم افسران اطلاعاتی فرانسه، همکاری کردند و دیدار نهائی را در پاریس، ترتیب دادند. اسرائیلی ها هم شرکت داشتند و نقش آنها دادن اسلحه به ایران و پول {به ایرانی های طرف معامله} بود.
بن مناش می نویسد: دیدار تعیین کننده در تعطیلات آخر هفته، یعنی روزهای 18 و 19 اکتبر 1980، میان مقامهای ارشد تیم ریگان و بوش با ایرانی ها، در هتل ریتس پاریس انجام گرفت. هیأت اسرائیلی شرکت کننده در معامله، 6 تن بودند و من یکی از آنها بودم.
بن مناش می نویسد من چند امریکائی عضو حزب جمهوریخواه را شناختم. مک فارلین و روبرت گیت (که در شورای امنیت ملی کار می کرد و معاون اجرائی ترنر، رئیس سیا بود) و دونالد گرک (یک عضو دیگر سیا که در ریاست جمهوری کارتر، در شورای امنیت ملی کار می کرد) و ﮊرﮊ کاو (کارشناس ایران در سیا).
بن مناش می نویسد: روحانی ایرانی، مهدی کروبی، که دستیار ارشد خمینی در سیاست خارجی بود، وارد اطاق محل گفتگو شد. چند دقیقه بعد از او، ﮊرﮊ بوش و و ویلیام کیسی در برابر او نشستند. او با لبخند با هریک از آنها تعارف کرد.
در دیدار پاریس، معامله نهائی انجام گرفت و قرار شد در ازای به تأخیر انداختن آزادی گروگانها، 52 میلیون دلار پول به طرفهای ایرانی معامله پرداخت شود. فروش اسلحه به ایران تضمین شود. و پولهای ایران از توقیف خارج شوند. قرار شد گروگانها همزمان با انجام مراسم تحلیف ریگان، در 20 ﮊانویه 1981، آزاد شوند.
کسانی که نامبرده شده اند، شرکت کردن در چنین دیداری را تکذیب کردند. گرک عکسی از خود را در لباس حمام ارائه کرد و گفت به این دلیل، در آن تاریخ در پاریس نبوده است.
اما دلایل دیگر وجود دارند که در بی گناهی آنها تردید پدید می آورد. یک عضو ذو فنون اف بی آی که در تحقیق در باره ایران گیت، برای لاورنس والش، قاضی مستقل، کار می کرد، در 1990، از گرک پرسید: «آیا شما در اجرای طرح به تأخیر انداختن آزادی گروگانها، تا بعد از انتخابات ریاست جمهوری 1980، شرکت داشتید؟ پاسخ منفی گرک فریب دهنده ارزیابی شد (نگاه کنید به گزارش نهائی قاضی مستقل در باره ایران /کنترا، جلد 1 صفحه 501)
تقویت:
در این فاصله، مدارک دیگری روی نمودند که شهادت بن مناش را تقویت می کردند. برای مثال، گزارشگر شیکاکو تریبون، جون مک لین، پسر نورمن مک لین که نویسنده بود و کتاب A River Runs Through It را نوشته است، تصدیق کرد که یک منبع موثق در حزب جمهوریخواه به او گفته است که در آن تعطیلات آخر هفته ماه اکتبر، بوش به پاریس رفته است برای دیدار مخفیانه ای با هیأتی از ایرانیان در باره گروگانهای امریکائی.
داوید آندلمن که شرح حال نویس کنت آلکساندر دومارانژ، رئیس سازمان اطلاعات و ضد اطلاعات آن زمان فرانسه، در کمیته تحقیق در باره اکتبر سورپرایز، شهادت داد که دمارانژ به او گفته است: من به ستاد تبلیغاتی ریگان و بوش، از راه ترتیب دادن دیدارها با ایرانی ها در باره گروگانهای امریکائی، در تابستان و پائیز 1980، از جمله دیداری در ماه اکتبر 1980، کمک کرده است.
آندلمن گفته است: دمارانژ اصرار کرد که این قسمت از شرح حال، حذف شود زیرا به اشتهار دوستان او، ویلیام کیسی و ﮊرﮊ بوش، صدمه می زند.
دعوی وقوع دیدار پاریس در اکتبر 1980، را چند منبع دیگر، از جمله هانریش راپ، خلبان نیز تصدیق کرده اند. راپ گفته است: او کیسی را از فرودگاه ملی واشنگتن به فرودگاهی در پاریس برده است. این سفر در اواخر شب بارانی در اواسط ماه اکتبر انجام گرفته است.
راپ گفته است وقتی در فرودگاه بورﮊه، فرود آمدیم، من مردی را دیدم که به بوش می مانست. در حقیقت، در 18 اکتبر، شب هنگام، در واشتگتن باران می بارید. رفتن از ستاد انتخاباتی ریگان در آرلینگتون، تا فرودگاه، 5 دقیقه بیشتر زمان نمی خواست.
نیکولاس ایناتیو، Nicholas Ignatieتاجر اسلحه، در 1990، به من گفت: من از طرفهای خود در حکومت فرانسه شنیدم که جمهوریخواه ها در اواسط اکتبر 1980، در پاریس، با ایرانی ها ملاقات کرده اند.
کلود آنژلی، روزنامه نگار محقق فرانسوی گفت: منابع او در دوایر مخفی فرانسه تأیید و تصدیق کردند که دیدار «پوشانده شده ای»(مخفیانه ای) میان جمهوریخواهان و ایرانی ها در تعطیلات آخر هفته 18 و 19 اکتبر در پاریس انجام گرفته است.
مارتین کیلیان، روزنامه نگار فرانسوی، از دستیار ارشد دومارانژ، همین قول را شنیده است.
هم در سال 1987، رئیس جمهوری پیشین ایران، در باره وقوع این گفتگو در پاریس، همین سخن را گفته است:
انقلاب اسلامی: در باره دیدار در پاریس و معامله پنهانی، بنی صدر در نامه مورخ 18 فروردین 1360، در زمانی که در هیچ کجا سخنی از معامله در پاریس بر زبان و قلم کسی نیامده بود، به خمینی چنین نوشته است:
«گزارش دیگری است از تماس با نمایندگان ریگان در پاریس». (ص 332 کتاب نامه ها).
نوشتن به خمینی گویای اینست که در آن تاریخ، بنی صدر هم از معامله پنهانی آگاه بوده و هم باور نداشته است که خمینی از آن اطلاع داشته است. او مرتب، در کارنامه و نیز در نامه ها به خمینی، در باره معامله بر سر گروگانها گفته و نوشته است. از جمله، در نامه 24 بهمن 1359، به خمینی نوشته است:
« اینها کار گروگانگیری را به این صورت درآوردند و با وجود فضاحتی که ببار آورده اند، با این گستاخی و وقاحت، می گویند اعتراض به این ترتیب کار، طرفداری از امریکا است. هنوز نباید جریان امر را از ابتدا تا تسلیم شرح کنم؟ پس وقتی این آقایان مجازند که اینطور حرفها بزنند و با کمال بی دینی ساخت و پاخت کنند و متهم بسازند، اجازه بفرمائید این جانب نیز واقعیت امر را از ابتدا تا انتها به اطلاع عموم برسانم» (صفحات 259 و 260 کتاب نامه ها).
و بالاخره، سند طبقه بندی شده دولت روسیه که مجموعه ای از گزارشهای جاسوسان در باره اکتبر سورپرایز هستند، می گویند که جمهوری خواهان یک رشته دیدارها با ایرانی ها در اروپا داشته اند. از جمله دیدار در پاریس، در اکتبر 1980. در گزارشی آمده است که «ویلیام کیسی، در 1980، سه نوبت با نمایندگان رهبری ایران دیدار کرده است. دیدارها در مادرید و پاریس انجام شده اند».
بنا برگزارش سری مأموران روسی، در دیدار پاریس، ر. (روبرت) گیت که آن زمان، در شورای امنیت ملی امریکا خدمت می کرد و نیز رئیس پیشین سیا، ﮊرﮊ بوش، شرکت داشته اند. گزارش می افزاید: «در مادرید و پاریس، نمایندگان رونالد ریگان و رهبری ایران در باره به تأخیر انداختن آزادی 52 عضو سفارت امریکا در تهران که به گروگان گرفته شده بودند، گفتگو کرده اند».
حکومت روسیه به تقاضای لی هامیلتون، رئیس کمیسیون تحقیق در باره اکتبر سورپرایز، گزارش را در 11 ﮊانویه 1993، درست دو روز پیش از آنکه کمیسیون گزارش خود را بدهد، برای کمیسیون فرستاد. این گزارش هیچگاه به هامیلتون ارائه نشد.
دلایل هرچه بودند، سبب شدند که کارتر نتواند گروگانها را از ایران خارج کند. این امر که گروگانگیری روز انتخابات ریاست جمهوری امریکا روی داده بود، سبب شد که سال بعد، در روز انتخابات ریاست جمهوری، احساس تحقیر شدن امریکائیان تجدید شود و به شانس تجدید انتخاب کارتر صدمه بزند.
ریگان، در 44 ایالت امریکا پیروزی بدست آورد و اکثریت سنا نیز از آن جمهوریخواهها شد. چهره های برجسته حزب دموکرات نیز قربانی شدند...
گفتگو کنندگان از سوی کارتر، اینک که به گذشته می نگرند، احساس می کنند که می باید بیش از بیش مراقب خرابکاری جمهوریخواه ها می شدند. گاری سیک، عضو آن روز شورای امنیت ملی، می گوید: اینک که به گذشته می نگریم، می بینیم حکومت کارتر بیش از اندازه بنا را بر اعتماد گذاشته بود. بویژه از تحریکاتی که پیرامون حکومت بعمل می آمدند، غافل می بود.
زبان تند:
هر اندازه به روز انتخابات ریاست جمهوری نزدیک می شدیم، لحن سخن ریگان تند تر می شد. می گفت: او کسی نیست که بگذارد خفتی که ملت امریکا در دوره ریاست جمهوری کارتر تحمل کرده است، ادامه بیابد. تیم ریگان و بوش می گفتند هرگاه ایران گروگانها را رها نکند، روش سختی با این کشور در پیش خواهند گرفت. این لطیفه نیز در واشنگتن شیوع یافت: « نقطه روشن در عمق تاریکی؟ تهران، 10 دقیقه بعد از آنکه ریگان رئیس جمهوری می شود».
در 20 ﮊانویه 1981، درست با آغاز ادای سوگند از سوی ریگان، از تهران، خبر آمد که گروگانها آزاد شدند. و مردم امریکا بیش از اندازه شاد شدند.
بطور خصوصی، برخی از نزدیکان ریگان از موفقیت اکتبر سورپرایز خود، خندان بودند. برای مثال، شارل کوگان، یک مقام ارشد سیا، در 1992، به کمیته تحقیق شهادت داد که در 1981، در مقر سیا، در دیدار کیسی با ﮊوزف رید، مشاور ارشد راکفلر، که تازه سفیر امریکا در مسکو شده بود، او حاضر بوده است. رید خوشحال می گفت ما موافق شدیم مانع از آزاد شدن گروگانها توسط کارتر بگردیم. محقق کمیته تحقیق که بطور کمتر رسمی با کوگان صحبت کرده بود، به من گفت: جمله رید خطاب با کیسی این بود: «ما اکتبر سورپرایز کارتر را ... کردیم».
در ماه ها و سالهای بعد از آن، بسیاری از کسانی که در معامله اکتبر سورپرایز نقش کلیدی بازی کرده بودند، بس ترقی مقام کردند: کیسی رئیس سیا شد. گرک مشاور امنیت ملی بوش معاون رئیس جمهوری شد. جوان ترها نیز مقام های بالا یافتند: روبرت مک فارلین، دیرتر، مشاور امنیتی ریگان، رئیس جمهوری شد. روبرت گیت با یک جهش، رئیس اداره تحلیل و سپس معاون سیا شد. بعدها، در دوران ریاست جمهوری بوش پسر و اوباما، وزیر دفاع بود.
در آنچه به ایران و اسرائیل مربوط می شود، اسلحه از طریق اسرائیل به ایران روان شد و اسرائیل میلیونها دلار سود برد. بخشی از این پول، صرف ساختمان سازی در ساحل غربی رود اردن، {در سرزمین های فلسطینی}، برای یهودیان شد. در تابستان 1981، جریان اسلحه از اسرائیل به ایران، مختصری در معرض دید عموم قرار گرفت: در ﮊوئیه 1981، هواپیمای باربری که در اجاره اسرائیل بود، توسط ضد هوائی شوروی سابق، سرنگون شد. یک دهه بعد، نیکولا ولیتوس، معاون وزارت خارجه در امور خاورمیانه، در ریاست جمهوری ریگان، در مصاحبه با PBS گفت: «بعد از گفگوهایم با این اشخاص که مقامهای عالی داشتند، برمن روشن شد که ما موافقت کرده ایم بر این که اسرائیل می تواند برخی اسلحه امریکائی و یا دارای منشأء امریکای را به ایران بفروشد».
با بررسی پروازهای هواپیماهای حامل اسلحه از اسرائیل به ایران، ولیوتس به این باور رسید که معامله گروه ریگان با ایران، پیش از انتخابات ریاست جمهوری 1980 انجام گرفته است. او گفت: « از قرار زودتر، محتملا˝ پیش از انتخابات ریاست جمهوری 1980، فروش اسلحه از سوی اسرائیل به ایران شروع شده است. آن هنگام اسرائیلی ها کسانی را که در حکومت ریگان، می باید امر امنیت ملی را تصدی می کردند، شناسائی کرده بودند».
در 8 اوت 2012، وقتی من از نو با او مصاحبه کردم، ولیوتس گفت او بیاد نمی آورد «مقامات بالا» که بطور غیر رسمی به اسرائیل اجازه داده بودند به ایران اسلحه بفروشد،چه کسانی بودند. اما او خاطر نشان کرد که «بازیگران جدید» محافظه کاران جدیدی بودند که در ستاد تبلیغاتی ریگان و بوش کار می کردند. بسیاری از آنها، دیرتر، در حکومت مقامات سیاسی بالا را یافتند.
در اواسط سالهای 1980، در سالها 1985 و 1986، یکچند از همان نقش داران در اکتبر سورپرایز، در افتضاح ایران گیت، باز نقش پیدا کردند. یکبار دیگر، فروش اسلحه در ازای آزادی گروگانها و عهده دارشدن نقش واسطه از سوی اسرائیل در گسیل اسلحه به ایران.
بنابر تحقیقات رسمی که در باره ایران گیت انجام گرفته اند، کسانی چون سیروس هاشمی و جون شاهین و تئودور شاکلی و ویلیام کیسی و دونالد گرک و روبرت گیت و روبرت مک فارلین و ﮊرﮊ کاو و رونالد ریگان و ﮊرﮊ بوش، چهره هائی بودند که این افتضاح را ببار آوردند.
در 1993، من با نخست وزیر اسبق اسرائیل، اسحق رابین، مصاحبه ای در تل اویو، انجام دادم. او گفت که کتاب اکتبر سورپرایز، نوشته گاری سیک و منتشره در 1991، را خوانده است. کتاب توضیح می دهد چسان ریگانیان مداخله کرده و مانع از آن شده اند که کارتر گروگانها را آزاد کند و بدین کار، مانع از تجدید انتخاب او شده اند. مصاحبه گر از او پرسید: شما چه فکر می کنید؟ آیا معامله اکتبر سورپرایز انجام گرفته است؟ او بی آنکه تردیدی اظهار کند، پاسخ داد: «البته انجام گرفته است». در همان مصاحبه، دورتر، رابین که در 1980، بگین، در نخست وزیری، جانشین او گشته بود، از قرار، از صداقتی که نشان داده بود، متأسف شد و کوشید از پاسخی که داده بود، عدول کند. اما تصدیق او لحظه ای همه شگفتی، می ماند.
برکارتر مسلم نیست:
سه دهه بعد از ترک مقام ریاست جمهوری، کارتر به مصاحبه کننده ای گفته است که هنوز نمی داند که آیا ستاد انتخاباتی ریگان، بطور سری، در گفتگوهای او با ایران بر سر رهائی گروگانهای امریکائی، خرابکاری کرده است یا خیر.
در مصاحبه ای برای انتشار در کتابConversations with Power که بریان مایکل تیل Brian Michael Till مؤلف آنست، کارتر می گوید بطور قطع نمی داند که ماجرای اکتبر سورپرایز روی داده است یاخیر. اما گفته است که موضوع را با گاری سیک، عضو پیشین شورای امنیت ملی، مورد گفتگو قرار داده است. او سوءظن های خود را در کتاب اکتبر سورپرایز، تشریح کرده است.
کارتر گفته است: «من هرگز در این باره موضعی نگرفته ام زیرا بر امرهای واقع، واقف نیستم. من توضیحات ﮊرﮊ بوش و اطرافیان ریگان را دیده ام و کتاب گاری سیک را هم خوانده و در این باره با او صحبت کرده ام. واقعا˝ نمی دانم ».
باوجود این کارتر گفته است او در شگفت است چرا ایرانی ها صبر کردند درست، در 20 ﮊانویه 1981، همزمان با ادای سوگند از سوی ریگان، اجازه پرواز به هواپیمای حامل گروگانها را بدهند: «آنچه من می دانم اینست که بعد از این که آنها (ایرانی ها) تصمیم گرفتند گروگانها را پیش از انتخابات ریاست جمهوری امریکا آزاد نکنند، من هرکار که ممکن بود کردم تا مگر آنها را پیش از پایان ریاست جمهوری خود، آزاد کنم. در واپسین سه روز ریاست جمهوری، من هیچگاه به رختخواب نرفتم. تمام مدت در اطاق بیضی (دفتر کار رئیس جمهوری) در کار گفتگو بر سر توافقی پیچیده در باره آزادی گروگانها و 12 میلیارد دلار پول و طلای ایران بودم.
و در ساعت 6 صبح روزی که من می باید ریاست جمهوری را ترک می گفتم، کار را تمام کردم. تمامی گروگانها به فرودگاه برده و سوار هواپیما شدند و در هواپیما، منتظر ماندند. من این را می دانم. – هواپیمای آنها آماده پرواز بود – من در مراسم سوگند ریگان حاضر شدم. 5 دقیقه بعد از این که او رئیس جمهوری شد، هواپیماها به پرواز درآمدند. هواپیماهای آنها می باید 3 یا 4 ساعت پیش از آن پرواز می کردند. اما آیا اعمال نفوذی در آیت الله (روح الله خمینی) شد برای این که گروگانها زمانی آزاد شوند که ریاست جمهوری من پایان یافته باشد؟ نمی دانم».
هنوز، بعد از 3 دهه، از قرار، کارتر بیشتر از دانستن حقیقت در باره معامله کثیف جمهوریخواه ها در دوره ریاست جمهوری او، نگران آنست که متهم به پختگی لازم بگردد.
در 1996، بهنگام دیدار با یاسر عرفات، رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین، وقتی عرفات خواست به نقش خود در مانور جمهوریخواه ها برای به شکست کشاندن گفتگوهایش در باره گروگانها، اعتراف کند، کارتر دست خود را بلند کرد و عرفات را به سکوت دعوت کرد. دوگلاس برینکلی، تاریخ دان حاضر بود.عرفات خطاب به او گفت: «مطلبی هست که می خواهم به شما بگویم. شما باید بدانید که در 1980، جمهوریخواه ها به من مراجعه کردند. معامله اسلحه پیشنهاد کردند. اگر من توانستم گروگانها را در ایران، تا بعد از انتخابات (ریاست جمهوری) نگاه دارم».
عرفات آماده بود تفصیل و مدرک ارائه کند. اما کارتر دست خود را بلند کرد و علامت داد که نمی خواهد در این باره چیزی بشنود.
در مصاحبه با تیل، در این باره که چرا هلی کوپتری که در عملیات نجات گروگانها در آوریل 1980، به جای رفتن بسوی تهران، دور زده و باز گشته است، همین عدم اطمینان را ابراز کرده است. تصمیم آن خلبان هلی کوپتر، حمله غافلگیرانه کماندوها را ناممکن گرداند و شکست عملیات برای حکومت کارتر، درد سر ساز شد.
برای این که عملیات خوب انجام بگیرند، کارتر دستور داده بود 8 هلی کوپتر در عملیات شرکت کنند. دو هلی کوپتر از باب احتیاط و پشتیبانی. وقتی عملیات شروع می شود، دو هلی کوپتر، دچار اختلال فنی می شوند. 6 هلی کوپتر باقی می مانند. اما یکی از هلی کوپترها، «بدون دادن هیچگونه توضیحی»، از راه بازمی گردد. کارتر گفت: وقتی شمار هلیکوپترها 5 شدند، دستور دادم عملیات را پی نگیرند و بازگردند.
آنچه «شکست درکویر» نام گرفت، کفایت کارتر را زیر سئوال برد و از همان زمان، شایعه ها در باره امکان خرابکاری، برسر زبان ها افتاد. گفته می شد که نظامیان و افراد سیا که مخالف کارتر بوده اند، خرابکاری کرده و عملیات را محکوم به شکست کرده اند.
اگر سند مسلم در باره خرابکاری در مأموریت نجات گروگانها پیدا نشد، اما سندهای مهم در باره نقش اداره کنندگان ستاد تبلیغاتی ریگان و بوش – با کمک مأموران اسرائیلی – برای جلوگیری از آزاد شدن گروگانها پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال 1980، پیدا شدند.
در دهه های بعد از وقوع معامله اکتبر سورپرایز، ساختار سیاسی – مطبوعاتی در به نتیجه رساندن تحقیق در باره اکتبر سورپرایز و ایران گیت تا نتیجه ادامه نیافتند. بنا براین، خطر تکرار آن در انتخابات ریاست جمهوری 2012 وجود دارد.
از آنجا که حزب لیکود بخاطر مداخلاتش در امور امریکا، از 1980 بدین سو، هیچگاه حساب پس نداده است، اعقاب مناخیم بگین که پیروان ایدئولوﮊی او بودند، بسا خود را آماده تکرار کار او، می بینند.
انقلاب اسلامی: نوشته روبرت پاری، به دنبال آورد ماجرای دست مایه کردن فیلم «بی گناهی مسلمانان» و پی آمدهای آنرا که پرده اول نمایش «اکتبر سورپرایز» شد:
انقلاب اسلامی در هجرت شماره ۸۱۱ از ۲ تا ۱۶ مهر 1391
@@@@@@@@@@@



نقش اسلام ستیزی و اسلام هراسی در سیاست داخلی و خارجی امریکا: نقش اسرائیلی ها در جنگ صلیبی و ربط این جنگ با «اکتبر سورپرایز»

http://enghelabe-eslami.com/%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84-%D9%87%D8%A7/16967------------------------l-r.html

 در 13 سپتامبر 2012، سایت سالت، متعلق به مدیر پیشین روزنامه لوموند و همکاران او، تاریخچه «اکتبر سورپرایز» را به قلم پولین مولو، انتشار داده و این واقعیت را خاطر نشان کرده است که «اکتبر سورپرایز» بخشی از انتخابات امریکا است. نویسنده، به ساختن و انتشار دادن فیلم سراسر ناسزا به پیامبر، از دید اثر آن بر انتخابات امریکا نگریسته و به این نتیجه رسیده است که می تواند «اکتبر سورپرایز» انتخابات ریاست جمهوری 6 نوامبر2012 بگردد.
در14 سپتامبر 2012، در کانال خبری تلویزیون فرانسه، بحث بر سر این بود که کدامیک از دو نامزد، اوباما و یا رامنی، می توانند از انتشار فیلم «بی گناهی مسلمانان» سود برند.
در 13 سپتامبر 2012، ماکس بلومنتال، مقاله مفصلی زیر عنوان «جنگ صلیبی بزرگ برضد اسلام» که اسلام ستیزی است، انتشار داده است. نویسنده توضیح می دهد که از ترورهای 2011، بدین سو، در خود امریکا، اسلام هراسی و اسلام ستیزی عمومیت دارد و کار به جائی رسیده است که از هر 5 امریکائی، یکی این شایعه دروغ را که اوباما مسلمان است، باور کرده اند. و
• در 2010 سنجش افکاری نشان داد که نظر مساعد نسبت به اسلام، در مقایسه با سال 2005، 11 درصد کاهش یافته است.
• انتشار فیلم «بی گناهی مسلمانان» آتش اسلام ستیزی و اسلام هراسی را تیز تر کرد. علت نیز اینست که زخم روانی که ترورهای 11 سپتامبر 2001 پدید آورد، فرصتی برای گرایشهای راست افراطی و بنیادگراها پدید آورد برای تبلیغ اسلام هراسی و کینه نسبت به اسلام. در طول این سالها، این تبلیغ مرتب گسترده تر شده است. در دوره اوباما، شدت بیشتری به خود گرفته است.
از امریکا تا اروپا، بنیاد گراهای مسیحی و گرایشهای راست افراطی و محافظه کاران جدید و «تی پارتی» ها و نئو نازیها، دستمایه ای جز اسلام هراسی و اسلام ستیزی ندارند.
• سرمایه داران بزرگ از این گرایشها حمایت مالی می کنند: کوچ برادرز Koch Brothers به گروه های «تی پارتی»پول می دهد و امپراطوری مالی هایم سابان Haim Saban به تازگی، 9 میلیون دلار به دوستان دفاع از اسرائیل کمک کرده است. چرنیک با دادن پول به گروه های کوچک و فعال کردن گروه ها، حاصلی شگفت انگیز بدست آورده است.حمایت مالی از نویسنده ها و وسائل ارتباط جمعی که خشونت اسرائیلی ها را در سرزمین فلسطینی و خشونت برضد مسلمانان را توجیه می کنند، غرب را عرصه اسلام ستیزی کرده است.
• در این جا، نویسنده به «تولد نت ورک» می پردازد و کاربرد آن را در اسلام ستیزی و اسلام هراسی توضیح می دهد: محافظه کاران جدید و به دنبال آنها، در 2003، سه سال بعد از ناکام شدن کلینتون به حل مسئله فلسطین-اسرائیل، گروه هائی از یهودیان و AIPAC که لابی بزرگ اسرائیل در امریکا است، احساس کردند هواداری از حق فلسطینی ها دارد در امریکا عمومیت پیدا می کند. طرح داوید را ریختند و عملی کردند... در سال 2004، فیلمColumbia Unbecoming را ساختند و نمایش دادند. موضوع فیلم تحقیر شدن دانشجویان یهودی توسط استادان عرب دانشگاه است. طرح داوید همچنان در حال اجرا است. چنانکه در بوستون و هرجای دیگر که بتوانند، مانع ساختن بناهای اسلامی می شوند. همه روز در کار اسلام هراسی و اسلام ستیزی هستند.
• در سال 2007، جنگ صلیبی جدیدی به راه انداختند و آن برضد آکادمی بین المللی خلیل جبران بود. این آکادمی مدرسه ای عربی – انگلیسی در بروکلین، نیویورک، است. شعار «مدرسه تعطیل باید گردد» بود (کلمه مدرسه را که عربی است بکار می بردند). هدف این بود که مقامات محلی، موضع ضد جامعه مسلمانان این منطقه اتخاذ کنند.
• و اینک، تبلیغات تجارتی نیز بکار پیشبرد مرام اسلام هراسی و اسلام ستیزی گرفته شده است...
• و اما نقش اسرائیل در کارزار اسلام ستیزی و اسلام هراسی: با مشاهده دست اندر کاری چهره هائی چون گراورس، مسلم می یابیم که اسلام هراسی و اسلام ستیزی به امریکا محدود نمی شود. در اروپا نیز گرایشهای راست و راست افراطی، در انتخابات، اسلام ستیزی و اسلام هراسی را وسیله کسب رأی می کنند. کسانی چون ﮊلر و اسپنسر و گین گریج همکار ضد اسلامی ترین چهره ها هستند: کسانی چون گرت وایلدرس، نماینده مجلس آلمان و گردانندگان نئونازیهای انگلیس که مسلمانها را در شهرها آزار می دهند و رهبران حزب های افراطی در هلند و فرانسه و...
• جنگ صلیبی برضد مسلمانها تا اسرائیل دامن گسترده است. این کشور مقام اول را در «مبارزه با تهدید اسلام»از طریق نت ورک دارد. همانطور که ﮊلر به نیویورک تایمز گفته است، «اسرائیل رهبر خوبی است. زیرا در جنگ میان انسان متمدن با انسان وحشی، شما باید در کنار انسان متمدن قرار بگیرید».
ضد اسلام ها، توسط اسرائیلی ها تعلیم می یابند. چنانکه والدرس می گوید بهنگامی که در سالهای 1980، در اسرائیل کار می کرده است دیدگاهی که در باره مسلمانها دارد را پیدا کرده است...
و در 13 سپتامبر، روبرت فیکس، در روزنامه انگلیسی ایندپندت، مقاله ای انتشار داده است: تحریک کنندگان می دانند که سیاست به مذهب آمیخته است. بنا بر این، با تحریک از راه سوزاندن قرآن و ... و ساختن فیلم ناسزا به پیامبر، هدف سیاسی است که تعقیب می کنند:
• کریستوفر استیونس و سه کارمند کنسولگری امریکا و کارکنان سفارتخانه های امریکا در کشورهای مسلمان و کارکنان سازمان ملل در افغانستان و ... و نظامیان امریکائی، بهای تحریکی را می پردازند که تحریک کنندگان بانی و باعث آنند.
• از هدفهای تحریک کنندگان هستند تقویت افراطی ها در دنیای اسلام، سانسور آنهائی که برداشت جدید از قرآن ارائه می دهند و استفاده از دشمنی که می تراشند، درسیاست داخلی. القاعده توسط انقلابیون شکست خورد و این شکست، گرایشهای راست را در غرب خوش نیامده است. اینست که از راه اینگونه تحریک ها، القاعده و سلفی ها را تقویت می کنند.
بیهوده نیست که فیلم ناسزا به پیامبر، درست همان روز در یوتوب قرار می گیرد و تبلیغ می شود که ترورهای 11سپتامبر در 2001 روی دادند.
انقلاب اسلامی: اما اگر در غرب، اسلام ستیزی و اسلام هراسی دستمایه گشته است، یک دلیل و دلیل بزرگ آن اینست که غرب گرفتار فقر اندیشه راهنما شده است. غرب گرفتار این فقر، به دشمن نیز نیاز دارد. اما اگر می تواند اسلام و مسلمانان را دشمن جلوه دهد، بخاطر فقر اندیشه راهنما در دنیای اسلام و پر شدن خلاء توسط زورپرستانی است که اینک در پوشش اسلام، زور پرستی می کنند و زور پرستی را توجیه می کنند. دو طرف دستیاران یکدیگر هستند:
جایزه کشتن سلمان رشدی به 3.3 میلیون دلار افزایش یافت:
در 26 شهریور 1391، بنیاد 15 خرداد، فرصت اعتراضها به فیلم «بی گناهی مسلمانان» را برای بالا بردن جایزه قتل سلمان رشدی، نویسنده کتاب آیات شیطانی، به 3.3 میلیون دلار، مغتنم شمرد. این بنیاد در 1368، بعد از آنکه خمینی «حکم قتل» سلمان رشدی را صادر کرد، برای قتل او جایزه معین کرد. هربار، که غرب آتشبیار شد و آتش اسلام ستیزی را شعله ور گرداند، این بنیاد، بر مبلغ جایزه افزود. این بار نیز، حسن صانعی، بیانیه ای صادر کرد و در آن گفت: «تا زمانی که حکم تاریخی امام خمینی در باره قتل سلمان رشدی اجرا نشود، این حمله به اسلام ادامه خواهد یافت». و او 500 هزار دلار بر میزان جایزه افزود.
طرز فکر حسن صانعی و همانند های او نمی تواند درک کند که اگر کتاب سلمان رشدی، مثل یک بمب ساعت شمار عمل می کند، یعنی بی سر و صدا منتشر می شود و مدتی صحبتی در باره آن نمی شود و ناگهان، به ترتیبی به دهان ها انداخته می شود، شعله های خشم را برمی افروزد و همین ترتیب عمل را در موارد دیگر، از جمله در مورد همین فیلم که 6 ماه پیش انتشار یافته است، مشاهده می کنیم، بخاطر نیاز به چنین رویدادهائی در زمان های معین، برای مصرف داخلی و نیز خارجی است. چنانکه در حال حاضر، امریکا و اروپا گرفتار بحران اقتصادی هستند. انتخابات ریاست جمهوری امریکا نزدیک می شود. پس، از جمله هدفهای این طور تحریکها و تهدید ایران به جنگ و...، مشغول کردن افکار عمومی و منصرف کردنشان از بحران سخت اقتصادی و بن بست فکری و... است.
امثال حسن صانعی از خود می پرسند: مسلمانان را چه سودی در بازیچه تحریکات گرایشهای راست و راست افراطی در غرب شدن است؟
انقلاب اسلامی: تنها نیاز دولتهای غرب به انحراف افکار عمومی از بحران شدید و پرکردن خلاء فکری با اسلام ستیزی و اسلام هراسی نیست که سبب تولید اینگونه فرآورده های چرکین می شود، رﮊیمهائی چون رﮊیم مافیاهای نظامی – مالی نیز نیاز دارند فکر مردم خود را از وضعیت اقتصادی سخت نا بسامان منحرف کنند:
انقلاب اسلامی در هجرت شماره ۸۱۱ از ۲ تا ۱۶ مهر 1391
@@@@@@@@@@@@@@@@@@

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر