۱۴۰۴ مرداد ۲۸, سه‌شنبه

 

بنی صدر- پیام به جلسهٌ بزرگداشت زادروز مصدق، اردیبهشت 1384  برابر با آوریل 2005 در جمعی از هموطنان

ابوالحسن بنی‌صدر: پیام به جلسهٌ بزرگداشت زادروز مصدق، اردیبهشت 1384  برابر با آوریل 2005 در جمعی از هموطنان خارج از کشور.

توضیح این‌که این پیام به صورت نوشته‌ای برای انتقال به برگزار کنندگان جلسهٌ یادبود مصدق، از طرف آقای بنی‌صدر به آقای جمال صفری فکس (نمابر) شده بود. با توجه به اینکه این روزها تاریخ، باز هم شاهد تکرار خیانت شده است، و باری دیگر می‌بینیم که دست تکدیِ دریوزگان، از آستین وابسته‌گی، به سوی اجنبیان دراز شده است، ابتدا این قسمت از پیام در این‌جا می‌آوریم:

«…در 31 ژوئیه 1952، سفیر امریکا در تهران، به وزارت خارجه آمریکا گزارش می‌کند، چاره‌ای جز حل مسئله نفت بر اساس پیشنهادهای مورد قبول مصدق نیست. او اینپیشنهادها را نیز به اطلاع وزیر امور خارجه امریکا می‌رساند. 

اما در 7 و 11 اوت 1952، میدلتون [جرج میدلتون (George Middelton) دیپلمات انگلیسی، کاردار سفارت بریتانیا در تهران] به وزیر خارجه انگلستان و هندرسن [لویهندرسون (Loy Henderson) سفیر امریکا در تهران] به وزیر خارجه امریکا گزارش می‌کنند چاره‌ای دیگر دارد پیدا می‌شود. میدلتون گزارش می‌کند: زاهدی به ما مراجعهکرده است که کاشانی و بقائی و مکی و  با مصدق مخالف شده‌اند. او اینک نامزد نخست‌وزیری است. در آن نوبت، مصدق موفق می‌شود مخالفان را بی‌اثر کند. 

نوبتی دیگر، 5 روز پیش ازکودتا، سفارت امریکا در تهران گزارش دیگری به وزارت خارجه امریکا می‌دهد که مصدق بر اوضاع مسلط است و خطر حزب توده جدی نیست ومسئله نفت را باید با حکومت مصدق حل کرد. این بار نیز این ایرانی‌ها هستند که به قدرت خارجی مراجعه می‌کنند: “دست نگهدارید تا ما حکومت مصدق را براندازیم ومسئله رابدلخواه شما حل کنیم.”…»

آن روز مصدق و مصدقی‌ها، با اتکا به توانایی‌های خود، و با اعتماد به نفس ملی، توانسته بودند که بر استبداد وابستهٌ حاکم بر ایران پیروز شوند.

امروزه نیز، به علت ایستادگی ما مردم بر استقلال، و آزادی، و حقوق‌مداری، این یکی رژیم ولاییِ حاکم بر ایران هم، نفس‌های آخر را می‌کشد! این فقط بریتانیا نیست که «قدرت» شیر بی‌یال و دم و اشکم را در صحنهٌ دنیا به نمایش گذاشته است. اروپا، و اسرائیل، و حتی امریکا هم در حال افول هستند و به هیچ وجه قدرت جابه‌جا کردن مهره‌های وابستهٌ حاکم بر وطن ما را ندارند. حقیقت این است که حملهٌ ۲۳ خرداد تا ۳ تیر ۱۴۰۴ اسرائیل و امریکا به وطن ما، نه نشانگر قدرت، بلکه در واقع به وضوح بیانگر ضعف آن‌ها بود! حتی اگر هزار برابر بیشتر بمب و موشک و پهپاد و… بر سر ایران و ایرانیان فرومی‌ریختند!

کمیت و کیفیت جنبش‌های خودجوش و حق‌طلبانهٌ هموطنان در سال‌های اخیر، رو به افزایش داشته است. یکی از شعارهای پرشعوری که به صورت خودجوش در این سال‌ها در خیابان‌های حقیقی و مجازی پژواک پرطنینی یافته، این است:

پشت به قدرت!، روی به ملت!

اگر من، و اگر تو، و اگر یک حداقل لازمی از ما به این فریاد و نهیب ایرانیان وفادار بمانیم، زمان رسیدن به براندازی و گذار خشونت‌زدا از رژیم ولایت مطلقه فقیه، و یا فروپاشی و خودبراندازیِ رژیم، کوتاه‌تر خواهیم کرد.

ولی اگر باز هم مردم به ملت پشت کنند، و روی به قدرت داشته باشند (مانند جنبش «سبز» در سال ۱۳۸۸ که عده‌ای تغییر را از راه مراجعه به قدرت داخلی و اصلاح آن از درون می‌دانستند، و یا جنبش سال ۱۴۰۱ با شعار «زن، زندگی، آزادی»  که جای کلمه استقلال در این شعار خالی بود، عده‌ای با عدم اعتماد به‌نفس فردی و عدم اعتماد به‌نفس ملی تغییر را از راه مراجعه به قدرت خارجی می‌دانستند)

فرقهٌ رجوی و شرکا و فرقهٌ پهلوی و شرکا، (که همه از یک جنس، و همه همجنس خامنه‌ای و نتانیاهو هستند) و سایر وابستگان به قدرت‌های داخلی و خارجی، به خوبی می‌دانند که اکنون جنبش خودجوش ایرانیان، هرچه حقوق‌مدارتر و مردمسالارتر گشته است. در رابطه با قدرت داخلی، مردم ایران سال‌ها پیش اصلاح‌طلبی را نفی، و اصلاح‌طلبان را محکوم کردند. در رابطه با قدرت خارجی هم، بعد از اینکه مردم به اهمیت استقلال بیش از پیش پی بردند، شعار «زن، زندگی، آزادی» در اذهان، حقوق‌مدارتر شده و به شعار «زن، زندگی، استقلال، آزادی» ارتقاء پیدا کرده و پرمعناتر شده است. در این روزها، و به‌خصوص بعد از حملهُ اجنبی که خیانت‌های وابسته‌گان به قدرت خارجی نمایان‌تر شده، عقلِ معتادِ به قدرت و خشونتِ فرقهٌ رجوی و شرکا و فرقهٌ پهلوی و شرکا به این مشغول است که چگونه در سرسپردگی و خیانت از دیگری پیشی بگیرند. این نگون‌بختان هیچ نمی‌فهمند که نزد افکار عمومی، در واقع در منفور و منزوی بودن با هم مسابقه گذاشته‌اند!

در چنین جنبش‌هایی که ایرانیان به توانایی‌ها و خودداشته‌های خود، آگاهی و باور بیشتری پیدا می‌کنند، برای این وابستگان محلی از اعراب نیست. اینها خوب می‌دانند که اگر خودِ مردم ایران، با خشونت‌زدایی و مردمسلاری و حقوقمداری، از شر این آخرین پایگاه سنتی استبداد در ایران هم خود را برهانند، در نظام دموکراتیک آیندهٌ ایران، هیچ پایگاه و جایگاهی نخواهند داشت. به همین دلیل است که در این ایام، شاهد افزایش شدید تلاش مزبوحانهٌ آشکار و نهان آنها در رسانه‌های قدرت‌پیشه هستیم. این رسانه‌ها که توسط بودجه‌های عظیم قدرت‌های خارجی اداره می‌شوند، به همان اندازه نگران این هستند که با وجود یک نظام دموکراتیک در ایران، اولین کسانی که ناموضوع شده و از کار بی‌کار می‌گردند، نتانیاهوها، و ترامپ‌ها، و استارمرها و… هستند!

از سوی دیگر، انسان به حال قدرت‌های به فکر فرو می‌رود، و بلکه به خنده می‌افتد که آن‌ها با این همه امکانات رسانه‌ای، و بودجه‌های عظیم، و… و بعد از گذشت نزدیک به نیم قرن، نتوانسته‌اند برای ساختن و پرداختن یک بدیل وابسته و حافظ منافع غرب، بهتر از فرقهٌ رجوی و شرکا و فرقهٌ پهلوی و شرکا، را برای مردم ایران بسازند. اندیشیدن به همین یک جمله، که مصداقِ باورِ مصدق به موازنهٌ منفی است، به خوبی گویای جایگاه بالا و والایی است که استقلال در پندار مردم ایران دارد.

ضمن قدردانی از آقای صفری برای ارسال این سند، کل آن‌را در اینجا درج می‌کنیم:

پیام حمایت بنی صدر، بزرگداشت زادروز مصدق

اردیبهشت 1384  برابر با آوریل 2005 

بمناسبت 28 مرداد 1332   کودتای انگلیسی  آمریکایی علیه  حکومت ملی  دکتر مصدق

 بعنوان سند پیام حمایت  زنده یاد ابوالحسن بنی صدر از بزرگداشت زاد روز دکتر مصدق

هو

با سلام به شما هموطنان گرامی

آن روز که مصدق چشم از جهان فروبست، روزنامه‌نگار درباری، از خود پرسید: در زندگی، چه وقت بعنوان ایرانی به خود بالیده، احساس غرور کرده و خویشتن را از کرامتسرشار یافته است؟ به خود پاسخ داده بود: دوران کوتاه حکومت مصدق.

و می‌دانیم که تا ملتی خود را از ترس و تحقیر خالی نکند، کرامت و شأن و منزلت انسان، که به او گرمی حیات و اراده رشد کردن می‌بخشد، را باز نمی‌یابد. از این رو است که هرانسانی بر سر حقوق ملی می‌ایستد، خود فریادی می‌شود به ملتی که سر از سینه غفلت و انفعال بردارد، هر انسانی که نه ترس‌ها، نه ناتوانائی‌ها، نه یأس‌ها، که شجاعت‌ها،توانائی‌ها و شادی‌ها و امیدها را بر می‌انگیزد، هر انسانی که به مردم خود هشدار می‌دهد: “با چشمان باز، نگران سرنوشت خانه کهنسال خویش باشید تا مبادا تاریخ فردا ازنسل امروز به زشتی یاد کند ، هر انسانی که به ملت خویش نهیب می‌زند: نباید به دیگران اجازه داد، زندگی در خفت و خواری را به ما تحمیل کنند و این ما ملت هستیم کهدر آزادی و استقلال می‌باید به زندگی خویش معنی بدهیم، همه کرامت، همه شرافت و مایه افتخار است و مظهر کرامت ملی می شود.

در زندگی مصدق، هیچ تسلیم نیست، هیچ تحقیر نیست، هیچ شکست نیست. هیچ شکست نیست چرا که او می‌داند بر سر حق ایستادن، ولو زورپرستان عامل قدرت بیگانهکودتا کنندکه کردند نسل بعدی می‌تواند مبارزه را ادامه دهد. از این روست که گفت: چه زنده باشم و چه زنده نباشم امیدوارم، بلکه یقین دارم ملت ایران نهضت ملی را تارسیدن به نتیجه، ادامه خواهد داد در حقیقت، شکست زمانی است که نمایندگی‌کننده از ملتی، پای استقامت سست می‌کند و به بیگانگان اجازه می‌دهد به جای ملت، چند وچون زندگی او را معین کنند. مصدق رفت تا بماند و ماند، و کودتاچیان ماندند تا بروند و رفتند

  فلسفه زندگی بدون شکست و بدون پایان، قاعده‌ها می‌آموزد. از آن قاعده‌ها، به آوردن دو قاعده اکتفا می‌کنم:

قاعده اول: 

هرانسان صاحب کرامت ذاتی است و هر ملتی کرامت ملی دارد. تا زمانی که انسان از کرامت خود و ملتی از کرامت ملی خویش غافل نشوند، از استقلال و آزادیشان غافلنمی‌مانند و از گرمی و هیجان حیات نیز خالی نمی‌شوند. از این رو، از دست‌آوردهای رشد، بسا مهمترین آن‌ها، برانگیختن هیجان زندگی است. الا اینکه، این هیجان، ایناحساس گرمی حیات، بدون کرامت، و کرامت بدون آزادی و استقلال پدید نمی‌آید. از این رو، انسان‌هائی که در تاریخ ملت‌ها تجسم کرامت و آزادی و استقلال می‌شوند،فریادهای بیدارباش می‌گردند و، در همان حال، نوری می‌شوند که گم شده‌ها در ظلمات خواری و تسلیم را به کرامت در استقلال و آزادی فرا می‌خوانند.

قاعده دوم: 

آن کسانی که از ملتی در حقوق ملی نمایندگی می‌کنند، 

اولاً، ممکن نیست به نمایندگی از همان حقوق با آنها مخالفت کرد، و 

ثانیاً، مخالفت جز از راه قدرت‌پرستی و مراجعه به قدرت خارجی میسر نمی‌شود. 

امروز که اسناد محرمانه دولتهای امریکا و انگلستان منتشر شده‌اند، با افسوس تمام، به خود می‌گوئیم، اگر آنها که به بیراهه مخالفت افتادند و به قدرت خارجی مراجعهکردند و خویشتن را در اختیار این قدرت در کودتا بر ضد نهضت ملی قرار دادند، دو سه هفته‌ای دست نگاه می‌داشتند بسا نهضت ملی ایران به هدف رسیده بود. 

توضیح اینکه در 31 ژوئیه 1952، سفیر امریکا در تهران، به وزارت خارجه آمریکا گزارش می‌کند، چاره‌ای جز حل مسئله نفت بر اساس پیشنهادهای مورد قبول مصدق نیست. او این پیشنهادها را نیز به اطلاع وزیر امور خارجه امریکا می‌رساند. 

اما در 7 و 11 اوت 1952، میدلتون به وزیر خارجه انگلستان و هندرسن به وزیر خارجه امریکا گزارش می‌کنند چاره‌ای دیگر دارد پیدا می‌شود. میدلتون گزارش می‌کند: زاهدیبه ما مراجعه کرده است که کاشانی و بقائی و مکی و  با مصدق مخالف شده‌اند. او اینک نامزد نخست‌وزیری است. در آن نوبت، مصدق موفق می‌شود مخالفان را بی‌اثرکند. 

نوبتی دیگر، 5 روز پیش ازکودتا، سفارت امریکا در تهران گزارش دیگری به وزارت خارجه امریکا می‌دهد که مصدق بر اوضاع مسلط است و خطر حزب توده جدی نیست ومسئله نفت را باید با حکومت مصدق حل کرد. این بار نیز این ایرانی‌ها هستند که به قدرت خارجی مراجعه می‌کنند: “دست نگهدارید تا ما حکومت مصدق را براندازیم ومسئله رابدلخواه شما حل کنیم.”

از این مراجعه‌ها مسلم می‌شود که می‌دانستند چه می‌کنند. می‌دانستند پیروزی در دسترس است و ترس آنها از این پیروزی نهضت ملی ایران، از ترس سلطه‌گران خارجی،بیشتر بود. چرا که جریان مستقل شدن ایران و آزاد شدن مردم، جریان صاحب اختیار کشور شدن ملتی رشید و آزاد و عارف به توانائی خویش است. چنین ملتی هرگز اجازهنمی‌دهد زورپرستان دستیار سلطه‌گران سرنوشت او را به اختیار خود در آورند.

همین ترس خائنان به وطن از پیروزی ملت و خدمتگزاران او بود که سبب شد فاجعه کودتای 1332، بر ضد مصدق، در دوران مرجع انقلاب ایران، بر ضد منتخب ملت ایران،بدست زورپرستانی تکرار شود که با قدرت خارجی سازش ننگین کردند. اینان نیز، از آمدن وزیران خارجه کشورهای عضو کنفرانس عدم تعهد به تهران، برای ابلاغ موافقت عراقبا شرایط صلح، پیش گرفتند [پیش‌گیری کردند]. چرا که هم جنگ پایان می‌یافت و بسا فرصت استقرار استبداد از دست می‌رفت و هم پیروزی ایران و انقلاب مردم ایران برخصم آزادی در منطقه و جهان، مردم منطقه را در فراگرد مردم‌سالاری، به پیش می‌برد. این شد که از آن وزیران خواستند به ایران نیایند و کودتا کردند. کودتا کردند و جنگ رابه مدت 8 سال، به سود امریکا و انگلیس و اسرائیل (به قول آلن کلارک وزیر دفاع در حکومت تاچر) و بخاطر تحمیل استبداد به نسلی که انقلاب کرده بود، ادامه دادند.

تکرار مراجعه به قدرت خارجی برای تصرف قدرت و استقرار قدرت، گزارشگر این قاعده است که سلب آزادی بدون سلب استقلال و این دو، بدون مراجعه به قدرت خارجیمحال است.

بدین قرار، تکرار تجربه‌های تلخ هشدار دائمی به ملت ایران و همه ملتهای جهان شد که:

اول رابطه‌ها میان مجموعه‌های ملی، اگر رابطه مسلطزیر سلطه شدند، تباهی‌آور می‌شوند، 

دوم هر ملتی در موقعیت زیر سلطه قرار گرفت، نخست می‌باید آن را از چشم قشر حاکم بر خود ببیند، و

سوم هر مراجعه به قدرت خارجی در امور داخلی، ناقض استقلال و ناقض حقوق ملی، و حاکی از خالی شدن مراجعه‌کننده از کرامت، و پرشدنش از حقارت است. از اینجهت مراجعه به قدرت خارجی، بخاطر بازیافت حقوق ملی محال است. پس مراجعه‌کننده، ولو دعوی جانبداری از آزادی و حقوق انسان کند، قدرت‌پرستی و دست‌نشاندگیخویش را به نمایش می‌گذارد. و اگر نسل‌ها که از پی هم می‌آیند، این دو قاعده را بکار برند، مصدق‌ها در زندگی آزاد و مستقل آنها و با آنها زندگی می‌کنند.

چنین باد!

ابوالحسن بنی صدر

اردیبهشت 1384  برابر با آوریل 2005 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر